جدول جو
جدول جو

معنی نمنق - جستجوی لغت در جدول جو

نمنق
(نِ هََ)
دهی است از دهستان دیزمار شرقی در بخش ورزقان شهرستان اهر که 637 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه های درختی و جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مِ)
نوعی کفش است. (از دزی ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
نمق الطریق، میانۀ راه و معظم آن. (منتهی الارب). متن و وسط راه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ)
شترمرغ گریزان یا سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ظلیم. شترمرغ. (از اقرب الموارد). شترمرغ یا شترمرغ نافر و گریزان یا شترمرغ سبک وزن. (از متن اللغه). تأنیث آن نقنقه است. (از منتهی الارب). ج، نقانق
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / نُ رُ / نِ رِ)
نمرقه. بالش کوچک. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) ، نهالین زین و پالان. (منتهی الارب). رجوع به نمرقه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ مُ)
چیزی است سرخ و شبیه به مرجان. (برهان قاطع) (آنندراج). زعرور بود به تازی و آلوچه نیز گویندش، سرخ بود وزرد نیز باشد، در کوه روید از درخت. (فرهنگ خطی). مصحف نمتک است. (یادداشت مؤلف). رجوع به نمتک شود
لغت نامه دهخدا
(نُ نُ)
سپیدی که بر ناخن جوانان پدید آید. نمنم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واحد آن نمنمه است
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ)
سپیدی های ناخن. (فرهنگ خطی). نمنم. (منتهی الارب). رجوع به نمنم شود، نشان و خط که باد بر خاک گذارد. (منتهی الارب). شیار و خطوطی که وزش باد بر خاک پدید آرد. نمنیم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نوشته شده، نقش شده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نمیقه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
طپانچه زدن بر چشم کسی. (از منتهی الارب). لطمه زدن بر چشم کسی. (از اقرب الموارد) ، نبشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نوشتن نامه را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نقش و نگار کردن کتاب و نامه را، و هو نمیق. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمنه
تصویر نمنه
نازک نگاری (مینیاتور)، سایه زدن، نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقنق
تصویر نقنق
شتر مرغ نر شتر مرغ، جمع نقانق
فرهنگ لغت هوشیار
هو نوشته خوشنویسی شده خوشنویسیده، نگارینه: جامه پارچه نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمرق
تصویر نمرق
لاتینی تازی گشته بالش ناز بالش بالشچه متکا بالش، جمع نمارق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمق
تصویر نمق
نامه نوشته، میانه راه
فرهنگ لغت هوشیار
نشان باد، سپیدک ناخن نقش کردن، زینت دادن، منجوقهای ریز ریز که بوسیله آنها قاب قران سرمه دان جای مهر نماز و غیره را تزیین میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمرق
تصویر نمرق
((نَ رَ یا نِ رِ یا نُ رُ))
متکا، بالش، جمع نمارق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمنم
تصویر نمنم
((نَ نَ))
نقش کردن، زینت دادن، در فارسی منجوق های ریزریز که به وسیله آن ها قاب قرآن و سرمه دان و جای مهر نماز و غیره را تزیین می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمیق
تصویر نمیق
((نَ))
نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ فارسی معین
جای پر نم و رطوبت
فرهنگ گویش مازندرانی