دهی است از دهستان دیزمار شرقی در بخش ورزقان شهرستان اهر که 637 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه های درختی و جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار شرقی در بخش ورزقان شهرستان اهر که 637 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه های درختی و جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چیزی است سرخ و شبیه به مرجان. (برهان قاطع) (آنندراج). زعرور بود به تازی و آلوچه نیز گویندش، سرخ بود وزرد نیز باشد، در کوه روید از درخت. (فرهنگ خطی). مصحف نمتک است. (یادداشت مؤلف). رجوع به نمتک شود
چیزی است سرخ و شبیه به مرجان. (برهان قاطع) (آنندراج). زعرور بود به تازی و آلوچه نیز گویندش، سرخ بود وزرد نیز باشد، در کوه روید از درخت. (فرهنگ خطی). مصحف نمتک است. (یادداشت مؤلف). رجوع به نمتک شود
سپیدی های ناخن. (فرهنگ خطی). نمنم. (منتهی الارب). رجوع به نمنم شود، نشان و خط که باد بر خاک گذارد. (منتهی الارب). شیار و خطوطی که وزش باد بر خاک پدید آرد. نمنیم. (از اقرب الموارد)
سپیدی های ناخن. (فرهنگ خطی). نُمْنُم. (منتهی الارب). رجوع به نُمْنُم شود، نشان و خط که باد بر خاک گذارد. (منتهی الارب). شیار و خطوطی که وزش باد بر خاک پدید آرد. نمنیم. (از اقرب الموارد)
طپانچه زدن بر چشم کسی. (از منتهی الارب). لطمه زدن بر چشم کسی. (از اقرب الموارد) ، نبشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نوشتن نامه را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نقش و نگار کردن کتاب و نامه را، و هو نمیق. (از متن اللغه)
طپانچه زدن بر چشم کسی. (از منتهی الارب). لطمه زدن بر چشم کسی. (از اقرب الموارد) ، نبشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نوشتن نامه را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نقش و نگار کردن کتاب و نامه را، و هو نمیق. (از متن اللغه)