جدول جو
جدول جو

معنی نمرقه - جستجوی لغت در جدول جو

نمرقه
(نِ رِ قَ)
ابر اندک باران. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نمرقه
(نَ رَ قَ / نُ رُ قَ / نِ رِ قَ)
بالش برنشستن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 101). بالش برنشستنی و بالش که در میان پالان نهند. (مهذب الاسماء). نمرق. (منتهی الارب). ج، نمارق. رجوع به نمرق شود
لغت نامه دهخدا
نمرقه
متکا بالش، جمع نمارق
تصویری از نمرقه
تصویر نمرقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عددی که به منظور ارزیابی میزان یادگیری هر دانش آموز یا دانشجو در نظر گرفته می شود، شماره مثلاً نمرۀ عینک
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ قَ)
زهومت. انتان. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گویا مقلوب قنمه باشد. (از متن اللغه). یقال للشی ٔ المروح فیه نمقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ)
خجک از هر رنگ که باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نکته. (اقرب الموارد). ج، نمر
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ قَ)
شوربا، و از مرق اخص است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خوردی. (السامی). و رجوع به مرق شود. شوربا. (صراح).
- مرقه بیضاء، آنکه در آن حوایج نریزند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
یک قطعه پشم که ابتدا برکنده شود. ج، مرقات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ مِ رَ)
ابرپارۀ خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، نمر، نوعی ازچادر یمانی. (منتهی الارب). حبره. (اقرب الموارد) ، شمله ای که در آن خطوط سیاه و سفید باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نوعی از چادر پشمین که اعراب پوشند. (منتهی الارب). قیل برده من صوف تلبسها الاعراب و هی صفه غالبه. (اقرب الموارد) ، نامره. دام صیاد. (منتهی الارب). ناموره. (اقرب الموارد) ، پلنگ ماده. (مهذب الاسماء). تأنیث نمر. رجوع به نمر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
موضعی است در عرفات یا کوهی که بر آن انصاب حرم است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ رُ قَ)
توک موی پیچیده و مرغول کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیبهالشعر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ قَ)
نوشته شده. مکتوب. (غیاث اللغات) (از صراح) (آنندراج). مکتوب. رساله. نامه. (ناظم الاطباء). رجوع به نمق و تنمیق شود
لغت نامه دهخدا
(حِ رِ قَ)
پشم. (منتهی الارب). صوف. (اقرب الموارد). ما علی الشاه حمرقه،نیست بر گوسفند صوف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / نُ رُ / نِ رِ)
نمرقه. بالش کوچک. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) ، نهالین زین و پالان. (منتهی الارب). رجوع به نمرقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمره
تصویر نمره
شماره، عدد و رقمی که با آن چیزی را مشخص کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمرق
تصویر نمرق
لاتینی تازی گشته بالش ناز بالش بالشچه متکا بالش، جمع نمارق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیقه
تصویر نمیقه
نامه (مکتوب)، نوشته نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمره
تصویر نمره
((نُ رِ))
شماره و عدد، عددی که معرف معلومات شاگرد یا دانشجوست، حمام های خصوصی گرمابه های عمومی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمرق
تصویر نمرق
((نَ رَ یا نِ رِ یا نُ رُ))
متکا، بالش، جمع نمارق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمیقه
تصویر نمیقه
((نَ قَ یا قِ))
نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمره
تصویر نمره
تراز
فرهنگ واژه فارسی سره
شماره، رقم، شمار، عدد
فرهنگ واژه مترادف متضاد