مصلی. (منتهی الارب) (آنندراج). پابند صلوه. (از آنندراج). آنکه نماز می خواند. آنکه مواظبت بر خواندن نماز دارد. (ناظم الاطباء) : مردی نمازگذار و اهل تلاوت کلام اﷲ اما قتال و بی باک بود. (تذکرۀ دولتشاه). رجوع به نمازگزار شود
مصلی. (منتهی الارب) (آنندراج). پابند صلوه. (از آنندراج). آنکه نماز می خواند. آنکه مواظبت بر خواندن نماز دارد. (ناظم الاطباء) : مردی نمازگذار و اهل تلاوت کلام اﷲ اما قتال و بی باک بود. (تذکرۀ دولتشاه). رجوع به نمازگزار شود
مسجد. مزگت. مشرق. (صراح). مصلی. (مهذب الاسماء). هر جائی که در آن نماز خوانند. (ناظم الاطباء) ، عیدگاه. (آنندراج). جائی گشاده که در آن مردم شهری در عید واستسقا به نماز شوند. (یادداشت مؤلف) : ابوبکر بفرمود تا هیزم بسیار جمع کردند به بقیعالغرقدآنجا که نمازگاه مدینه است. (ترجمه طبری بلعمی). امیر رضی اﷲ از نمازگاه شهر راه بتافت با فوجی از غلامان خاص و به کرانۀ شهر بگذشت. (تاریخ بیهقی ص 436). مشتری اندر نمازگاه مر اورا پیشرو و جبرئیل غاشیه دار است. ناصرخسرو. آن موضع را نمازگاه عید کرد و مسلمانان را بیرون آورد تا نماز عید کردند. (تاریخ بخارا ص 62). آن را نمازگاه عید ساخت و منبر و محراب نیکو فرمود. (تاریخ بخارا ص 62)
مسجد. مزگت. مشرق. (صراح). مصلی. (مهذب الاسماء). هر جائی که در آن نماز خوانند. (ناظم الاطباء) ، عیدگاه. (آنندراج). جائی گشاده که در آن مردم شهری در عید واستسقا به نماز شوند. (یادداشت مؤلف) : ابوبکر بفرمود تا هیزم بسیار جمع کردند به بقیعالغرقدآنجا که نمازگاه مدینه است. (ترجمه طبری بلعمی). امیر رضی اﷲ از نمازگاه شهر راه بتافت با فوجی از غلامان خاص و به کرانۀ شهر بگذشت. (تاریخ بیهقی ص 436). مشتری اندر نمازگاه مر اورا پیشرو و جبرئیل غاشیه دار است. ناصرخسرو. آن موضع را نمازگاه عید کرد و مسلمانان را بیرون آورد تا نماز عید کردند. (تاریخ بخارا ص 62). آن را نمازگاه عید ساخت و منبر و محراب نیکو فرمود. (تاریخ بخارا ص 62)
دهی است از دهستان دشت طال از بخش بانۀ شهرستان سقز، در 21هزارگزی شمال غربی بانه واقع است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و کتیرا و گزنگبین و مازوج، شغل اهالی زراعت و زغال سوزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان دشت طال از بخش بانۀ شهرستان سقز، در 21هزارگزی شمال غربی بانه واقع است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و کتیرا و گزنگبین و مازوج، شغل اهالی زراعت و زغال سوزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)