جدول جو
جدول جو

معنی نمازکن - جستجوی لغت در جدول جو

نمازکن
به جاآورندۀ نماز. نمازگزار. (فرهنگ فارسی معین). نمازخوان. نمازی: مردی مرا بود از اهل صلاح و نمازکن. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 377، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نمازکن
بجا آورنده نماز نماز گزار: ... مردی مرابودازاهل صلاح و نمازکن
تصویری از نمازکن
تصویر نمازکن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمازگر
تصویر نمازگر
آنکه نماز بخواند، نمازگزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
ناشدنی، محال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمدزین
تصویر نمدزین
نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، ترمه، تکلتو، تکتلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
واضح، هویدا، نمودار، پیدا و آشکار
نمایان شدن: ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
(نُ / نِ / نَ یَ دَ / دِ)
مبطل نماز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر و آشکار، واضح، هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازکردن
تصویر نمازکردن
بجا آوردن نماز نماز گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
ژنکه نمازخواند نمازکن نمازگزار مصلی: درقران ذکرنمازگران مومنان فراوان کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماندن
تصویر نماندن
مردن، درگذشتن، اقامت نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم زدن
تصویر نم زدن
رطوبت اندک رسانیدن: پیش از اتو کردن لباس را باید نم زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمدزین
تصویر نمدزین
نمدی که برپشت اسب و زیر زین افکنند تکلتو آدرم آدرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
محال، ممتنع، نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناز کند: کار بهار و یار به دور اوفتد که هست دایم بهار نازکش و یار ناز کن. (ملک الشعراء بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
((مُ کِ))
محال، ناشدنی، نایافتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمدزین
تصویر نمدزین
نمدی که بر پشت اسب و زیر زین افکنند، تکلتو، آدرم، آدرمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
((نَ))
ظاهر، هویدا، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
آن چه به عنوان نماد به کار برده می شود، سمبلیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
سمبولیک، سمبلیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیازین
تصویر نیازین
لازم، اضطراری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
Unlikely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
Emblematic, Symbolic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عصرانه، غذای میان چاشت و شام
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
improvável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
emblemático, simbólico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
emblemático, simbólico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
improbable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
emblematyczny, symboliczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
mało prawdopodobny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
эмблематичный , символический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
маловероятный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
емблематичний , символічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
малоймовірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی