جدول جو
جدول جو

معنی نلکه - جستجوی لغت در جدول جو

نلکه(نُ / نِ کَ)
یک دانۀ زعرور. (ناظم الاطباء). یکی نلک است. (منتهی الارب). رجوع به نلک (ن / ن ) شود
لغت نامه دهخدا
نلکه
آمله، ازگیل
تصویری از نلکه
تصویر نلکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکه
تصویر ملکه
(دخترانه)
همسر پادشاه، شهبانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلکه
تصویر بلکه
علاوه بر این، شاید مثلاً بلکه فردا بیاید، امید است که، باشد که، برای نفی حکم قبلی گفته می شود، برعکس مثلاً او نه تنها مجرم نیست، بلکه یک انسان شریف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلکه
تصویر تلکه
پولی یا چیزی که با مکر و فریب از کسی بگیرند
تلکه کردن: کنایه از کسی را فریب دادن و چیزی از او گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
پادشاه زن، زن پادشاه، زوجۀ شاه، شهبانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکه
تصویر الکه
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود
ملک و قدرت
صفت راسخ در نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلکه
تصویر فلکه
شیرفلکه، قطعۀ زمین گرد یا زمین دایره مانند که دور آن خیابان کشیده باشند، میدان، هر چیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ لَ کَ / کِ)
میدان یا محوطه ای که چند خیابان بدان منتهی شود. (فرهنگ فارسی معین). میدانی که بشکل دایره باشد و محاط باشد به ابنیه ای ازقبیل خانه ها و دکانها. (یادداشت مؤلف). میدانی که گردبرگرد آن خانه باشد. (یادداشت دیگر) ، چوبی دراز بر ستبری ساعد و بر میان آن دوالی که دوتن دو سر آن چوب بگیرند و پای مجرم بر آن دوال نهاده و چوب را پیچند تا پای در آن محکم شود و سومی با ترکه بر کف پای ها زند. (یادداشت مؤلف). رجوع به فلک شود، بادریسۀ دوک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پُ لُ کَ / کِ)
پلک. جفن، طعنه و سرزنش و سخنان درشت و نافهمیده گفتن باشد و سخنان کنایه آمیز که استنباط معانی بد از آن توان کرد بکسی گفتن و پلکن هم بنظر رسیده است که بجای ها نون باشد. (برهان قاطع). سخنان گوشه دار. نکوهش
لغت نامه دهخدا
(بُ کَ / کِ)
حوض آب. تالاب در میان خانه. دریاچه. (در تداول مردم گناباد خراسان). و گویا مصحف برکه باشد
لغت نامه دهخدا
(بَ کِ)
مرکّب از: بل عربی + که فارسی، بل که. بلک. بلکی. ’بل’ لفظ عربی است برای ترقی و اضراب فارسیان با کاف استعمال کنند و این کاف را دراز باید نوشت چرا که کاف غیر دراز که در حقیقت مرکب به های مختفی است بجایی نویسند که کاف را به لفظ دیگرمتصل نسازند، در اینجا چون کاف به لفظ بل مرکب باشدحاجت به اتصال های مختفی نماند. (از غیاث اللغات)، امّا. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
نه یک سوار است او بلکه صدهزار سوار
بر این گواه من است آنکه دید فتح کتر.
عنصری.
نه دام الا مدام سرخ پرکرده صراحیها
نه تله بلکه حجرۀ خوش بساطافکنده تا پله.
عسجدی.
بلکه ز بهر خدای وز پی خلق خدای
وز پی رنج سپاه وز پی شر خدم.
منوچهری.
کار خداوندگار خود نکند
بلکه همی کار پیشکار کند.
ناصرخسرو.
دید پیمبر نه به چشمی دگر
بلکه بدین چشم سر این چشم سر.
نظامی.
- لابلکه، لابل. نه بلکه:
یک هفته زمان باید لابلکه دو سه هفته
تا دور توان کردن زو سختی و دشواری.
منوچهری.
و رجوع به بل و لابل در ردیفهای خود شود.
- نه بلکه، لابل. لا بلکه:
درجیست ضمیرش نه بلکه گنجیست
پرگوهر گویا و زر بویا.
ناصرخسرو.
و رجوع به بل و لابل در ردیفهای خود شود، پشته و تودۀ کلان و دراز. (آنندراج) ، چیزی نرم مانند ریش. (آنندراج) ، هموار و نرم مانند نان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
دهی از دهستان پشت آربابا، بخش بانه، شهرستان سقز. سکنۀ آن 182 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، مازوج، قلقاف، گردو، زغال است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اُ کَ)
لفظ ترکی است بمعنی کشور. (از غیاث اللغات) (آنندراج). ناحیه. بلد. الکا. رجوع به الکا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ کَ)
نام یکی از طوایف جنوبی هند. (از تحقیق ماللهند ص 151)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هلکه
تصویر هلکه
بنگرید به هلاکت و خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکه
تصویر نوکه
دهش، بوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
ملک و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
پاره زمین گرد بلند، توده گرد بلند که در حوالی آن فضا باشد، خیابان دایره ای مانند که دور ساختمانی کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکه
تصویر بلکه
شاید، بسا که
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی است صاف و هموار که در آن محل زمین چین خوردگی یافته یا آثار و عوامل خارجی چین خوردگیها را صاف و مسطح ساخته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکه
تصویر الکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلکه
تصویر حلکه
سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلکه
تصویر تلکه
پولیکه با مکر و فریب از کسی بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکه
تصویر سلکه
رشته نخ
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه زدن گروهی به جهت منع حیوانات شکاری ازخروج ازمحوطه ای معین تاشکارشاه یاامیران آسان باشدجرگه
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ کَ یا کِ))
حلقه زدن گروهی به جهت منع حیوانات شکاری از خروج از محوطه ای معین تا شکار شاه یا امیران آسان باشد، جرگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
((مَ لَ))
زن پادشاه، شهبانو، زنی که پادشاه باشد، زنی که نمونه بارز یک خصوصیت ظاهری یا باطنی است، ملکه عصمت، ملکه زیبایی و مانند آن، جنس ماده بالغ و بارور در جامعه حشره های اجتماعی (زنبور عسل، موریانه، مورچه) که کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
((مَ لَ کِ))
سرعت ادراک و دریافت ذهن، جمع ملکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلکه
تصویر فلکه
((فَ لَ کِ))
قطعه زمین گرد، میدان، ابزاری برای تنبیه. نک فلک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلکه
تصویر تلکه
((تَ لَ کِ))
پول یا جنسی که با مکر و فریب از دیگری بگیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلکه
تصویر بلکه
((بَ کِ))
شاید، به علاوه، باشد که، برخلاف، برعکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلکه
تصویر تلکه
اخاذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
شهبانو
فرهنگ واژه فارسی سره