جدول جو
جدول جو

معنی نقیش - جستجوی لغت در جدول جو

نقیش(نَ)
متاع پراکنده در آوند. (منتهی الارب) (آنندراج). نفیش. (اقرب الموارد). و رجوع به نفیش شود، مثل. همتا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشابه. نظیر. (ناظم الاطباء). مانند. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، شکل و پیکر و نشان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نقیش
نگاشته، رنگارنگ، ستیزنده، جستارنده، همتا، کالای پراکنده
تصویری از نقیش
تصویر نقیش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقیر
تصویر نقیر
صوت، بانگ، کنده کاری در سنگ یا چوب، فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما، اصل و تبار مرد، کم
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقیض
تصویر نقیض
ضد و مخالف و واژگونۀ چیزی، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقیب
تصویر نقیب
بزرگ، سرپرست، ضامن و رئیس قوم، مهتر قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقیع
تصویر نقیع
شرابی که از مویز درست کنند، آب سرد و گوارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقوش
تصویر نقوش
نقش ها، تصویرها، شکل ها، کاراکترها، کارکردها، جمع واژۀ نقش
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ذَرْ رُ)
منقش کردن. (زوزنی). نقش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگار کردن. (دهار). نگاشتن و نگار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به دو یا چند رنگ، رنگ آمیزی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقوش
تصویر نقوش
جمع نقش، نگاره ها جمع نقش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیب
تصویر نقیب
سالار، مهتر و بزرگتر قوم، سردسته و رئیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیذ
تصویر نقیذ
رهانیده آزاده شده رهایی یافته
فرهنگ لغت هوشیار
کنده کنده کاری شده، نردبان پلکان: از تنه درخت، سست، تنگدست، آبخور ستوران، کشتی، شسن مروارید (شسن صدف)، اندک، ناودان اصل و حسب، چاهک خرد که بر پشت تخم خرما باشد، هسته خرما خسته خرما، رشته ای که در شکاف خرما باشد، ظرفی از بیخ درخت که در آن شراب نگاهدارند، ناودان، حقیر اندک: مردمان را نقیری ندهندید از حق خویش. یا نقیبت و قطمیر. اندک و بیش، امور جزیی و کلی، مقیاسی است معادل 6، 1 فتیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیص
تصویر نقیص
آب گوارا، پاکیزه و خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیض
تصویر نقیض
مخالف، ناهمتا، وارونه
فرهنگ لغت هوشیار
آب آلو آب آلبالو آب مویز، آب گوارا، شیر ناب و سرد، بانگ فریاد چاه بسیار آب، آب ایستاده، آب سرد و گوارا، آب میوه خشک که آنرا خیسانیده باشند: نقیع آلو، شیر خالص، ماست، بانگ و فریاد، شرابی که از مویز سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیه
تصویر نقیه
کلمه، سخن و مونث نقی یعنی پاک و پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغیش
تصویر نغیش
جنبان جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشیش
تصویر نشیش
آوای جوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیش
تصویر نجیش
گرد آمدن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقیش
تصویر دقیش
کرمخوار از مرغان ماهیخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیش
تصویر تنقیش
نقش کردن، نگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
((نَ قّ))
صورتگر، چهره پرداز، کسی که در و دیوار و جز آن را رنگ می کند، رنگ کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقوش
تصویر نقوش
((نُ))
جمع نقش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقیب
تصویر نقیب
((نَ))
پیشوا، رییس، مهتر قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقیض
تصویر نقیض
((نَ))
ضد، مخالف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقیر
تصویر نقیر
((نَ))
اصل و حسب، شیار روی هسته خرما، حقیر، اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقیع
تصویر نقیع
((نَ))
چاه بسیار آب، آب ایستاده، آب سرد و گوارا، آب میوه خشک که آن را خیسانیده باشند، شیر خالص، ماست، بانگ و فریاد، شرابی که از مویز سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایش
تصویر نایش
نفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
Painter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pintor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
malarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
художник
دیکشنری فارسی به روسی