مست. (منتهی الارب) (آنندراج). نشوان. (آنندراج) ، نشیان الاخبار، آن که اخبار را نخستین معلوم کند و جویای آن باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از المنجد). آن که اخبار را در آغاز شیوع یافتن تحقیق کند. (از معجم متن اللغه)
مست. (منتهی الارب) (آنندراج). نشوان. (آنندراج) ، نشیان الاخبار، آن که اخبار را نخستین معلوم کند و جویای آن باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از المنجد). آن که اخبار را در آغاز شیوع یافتن تحقیق کند. (از معجم متن اللغه)
دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه، در 18هزارگزی مشرق ترکمان، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 305 تن سکنه دارد. محصولش غلات دیمی و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه، در 18هزارگزی مشرق ترکمان، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 305 تن سکنه دارد. محصولش غلات دیمی و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
انتقال و از جائی به جائی شدن: کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش. خاقانی. بوقبیس از شرم کعبه رفته در زلزال خوف کعبه را از روی ضجرت رای نقلان آمده. خاقانی. ، کنایه از درگذشتن و مردن و به جهان دیگر نقل کردن: نبود او را حسرت نقلان و موت لیک باشد حسرت تقصیر و فوت. مولوی. جان های انبیا بینند باغ زین قفس در وقت نقلان و فراغ. مولوی. - نقلان کردن، نقل کردن. از جائی به جائی شدن: چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست صورت مرگ است نقلان کردنی است. مولوی
انتقال و از جائی به جائی شدن: کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش. خاقانی. بوقبیس از شرم کعبه رفته در زلزال خوف کعبه را از روی ضجرت رای نقلان آمده. خاقانی. ، کنایه از درگذشتن و مردن و به جهان دیگر نقل کردن: نبود او را حسرت نقلان و موت لیک باشد حسرت تقصیر و فوت. مولوی. جان های انبیا بینند باغ زین قفس در وقت نقلان و فراغ. مولوی. - نقلان کردن، نقل کردن. از جائی به جائی شدن: چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست صورت مرگ است نقلان کردنی است. مولوی