جدول جو
جدول جو

معنی نقه - جستجوی لغت در جدول جو

نقه
(نُقْ قَهْ)
جمع واژۀ ناقه. رجوع به ناقه شود
لغت نامه دهخدا
نقه
(فَتْءْ)
به شدن و برخاستن از بیماری در حالی که هنوز ضعف باقی است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). از بیماری به شدن. (تاج المصادر بیهقی). نقوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به نقوه شود، دریافتن. (تاج المصادر بیهقی). فهمیدن و دانستن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از متن اللغه). نقه. نقاهه. نقوهه. نقهان. (متن اللغه). رجوع به نقه شود
لغت نامه دهخدا
نقه
(فَت ت)
فهمیدن حدیث را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دریافتن. (تاج المصادر بیهقی). نقوه. نقاهه. نقهان. (اقرب الموارد). نقه. (المنجد) (متن اللغه). فهو نقه و ناقه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نقه
(نَ قِهْ)
فهمنده سخن را و داننده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). که دریابد حدیث را. ناقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نقه
نادرست نویسی نغه پارسی است. بهانه جویی، غرغر
تصویری از نقه
تصویر نقه
فرهنگ لغت هوشیار
نقه
شاخک، شاخه هایی که از درون زمین مرطوب و گل آلود رویند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حقه
تصویر حقه
راست، درست مثلاً دعاوی حقه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ قَ)
گندم دیوانه و آن نوعی دنقه است. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ ضُ مَ رَ تَ)
نق نق کردن. غرغر زدن. رجوع به نق نق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ هََ)
زن فهمندۀ سخن و داننده. (ناظم الاطباء). مؤنث نقه. رجوع به نقه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قِهْ)
برخاسته از بیماری و دارای نقاهت. (از فرهنگ جانسون) (از اشتینگاس) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ قِ)
سیمون - نیکون - هانری. وکیل و یکی از ارباب مطبوعات فرانسوی، مولد رمس و مقتول در پاریس (1736-1794 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ قَ)
زمین سنگلاخ سوختۀ درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ قَ)
جمل صنقه، شتر دفزک و کلان و ناقهصنقه کذلک یا آن مخصوص به نر است. (منتهی الارب). دراقرب الموارد آنرا بفتح نون ضبط کرده و نویسد: جمل صنقه، بزرگ سطبر و تا مبالغت را بود نه تأنیث
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
دانه ای است ردی سیاه تلخ که در گندم روید، به هندی منمنا یا اکرا است. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ /قِ)
تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). جسمی است دوایی، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان). شیلم. زوان. جنبه. تلخه. (یادداشت مؤلف). زوان است، شیلم نیز گویند. (اختیارات بدیعی). دانه ای است سیاه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ قَ)
جمع واژۀ صانق. رجوع به صانق شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ قَ)
کوچۀ باریک تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کوچۀ باریک تنگ وخیابان تنگ مابین راسته های خرمابنان. (ناظم الاطباء) : قال المولوی سید عصمت اﷲ فی شرح خلاصه الحساب، الزنقه الانحراف. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: و صاحب الصراح لم یذکره بمعنی الانحراف بل بمعنی کوچۀ باریک تنگ. واﷲ اعلم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح هندسه) ذوزنقه. شکل رباعی الاضلاعی که دوضلع آن غیرمساوی و متوازی باشند و آن را شکل شبه منحرف نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به ذوزنقه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
نوعی از غله باشد مانند عدس. و قوت و منفعت آنهم مانند عدس است. (برهان) (آنندراج). غله ای است مانند عدس. (الفاظ الادویه). یک نوع غله ای مانند عدس. (ناظم الاطباء). دانه ای است که بیشتر بستور دهند و سالهای قحط مردم نیز خورند و سخت مضر باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ قَ)
خشتک پیراهن یا گریبان آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مطلق پیاله. (ناظم الاطباء). رجوع به بنجان و فنجان و پنگان شود
لغت نامه دهخدا
شلمک شیلم از گیاهان حبی است دوایی و آنچه از آن در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آنرا شیلم و شلمک نیز کویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقه
تصویر دقه
باریکی، دقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقه
تصویر شقه
نیمه از چیزی که بدرازا شکافته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه
تصویر حقه
مذاهب حقه، ثابت، راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جقه
تصویر جقه
ترکی کلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقه
تصویر ثقه
مرد معتمد و امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقه
تصویر زقه
مرغ ماهیخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقه
تصویر رقه
کشتاو، مهر، شرم شرمندگی، نرمی و نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنقه
تصویر بنقه
خشتک گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنقه
تصویر زنقه
مونث زنق از پارسی کوچه باریک، زنخ، باریکه کوچه تنگ و باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنقه
تصویر زنقه
((زَ نَ قَ یا قِ))
کوچه تنگ و باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقه
تصویر فقه
نیرنگ، دین شناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حقه
تصویر حقه
نیرنگ، ترفند، فریب
فرهنگ واژه فارسی سره