جدول جو
جدول جو

معنی نقض - جستجوی لغت در جدول جو

نقض
شکستن عهدو پیمان، شکستن، ویران کردن
تصویری از نقض
تصویر نقض
فرهنگ فارسی عمید
نقض
(نِ)
عهد شکسته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تاب رسن بازکرده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). تاب بازکردۀ از ریسمان. (ناظم الاطباء) ، خراب شده از بنا. (ناظم الاطباء). بنای بازکرده. (از منتهی الارب). بنای منقوض. (متن اللغه). اسم است بنای منقوض را چون ویران کرده شود. (از اقرب الموارد). نقض. (منتهی الارب) ، شتر لاغرشده ازبسیاری سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). آن اشتر که از بسیاری رفتن لاغر شده باشد. (مهذب الاسماء). نفض. نقضه. (اقرب الموارد) ، گلیم و خبای بازکردۀ غازنموده تا دوباره ریسند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). پارچه ای که تاب نخهای آن را باز کرده و غاز نموده تا دوباره ریسند. (ناظم الاطباء). نقض. (منتهی الارب) (متن اللغه). (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بافتنی ازهم گشوده و واکرده تا دوباره بافند، زمین درواشده وقت برآمدن سماروغ. (منتهی الارب) (آنندراج). قشر زمینی که بر اثر برآمدن سماروغ شکافته شده و ترک خورده باشد. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نقض. (ناظم الاطباء). ج، انقاض، نقوض، پیخال زنبور عسل در جای عسل فتاده یا کرم مرده که در انگبین افتاده باشد که بدان جای زنبور را مع آس آلایند تا در آن جای آید و انگبین دهد. (منتهی الارب) (آنندراج). لغتی است در نفض، و نقض مشهورتر و درست تر است. (از متن اللغه) ، آواز بنداندام مردم. (منتهی الارب) ، آواز چوزۀمرغ و عقرب و غوک و عقاب و شترمرغ و سمانی و باز و ونک و وزغ و مانند آن. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نقض
(نَ قَ)
نقض. (منتهی الارب) (متن اللغه). رجوع به نقض شود، بنای خراب شدۀ فرودآمده. (ناظم الاطباء). رجوع به نقض شود
لغت نامه دهخدا
نقض
(نُ)
بنای شکستۀ بازگردیده. (منتهی الارب) (آنندراج). کنار شکسته و خراب شدۀ از بنا و عمارت. (ناظم الاطباء). آنچه منتقض شده باشد از بنا. (از اقرب الموارد). ج، انقاض، نقوض
لغت نامه دهخدا
نقض
(نُ قَ)
نوعی از بند کشتی گیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوعی از صراع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نقض
شکستن، کسر، ابطال، فسخ، شکست
تصویری از نقض
تصویر نقض
فرهنگ لغت هوشیار
نقض
((نَ))
شکستن، ویران کردن، منهدم کردن، شکستن عهد و پیمان
تصویری از نقض
تصویر نقض
فرهنگ فارسی معین
نقض
ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی
متضاد: ابرام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نقض
انتهاكٌ
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به عربی
نقض
Dismantlement, Infringement, Violation
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نقض
démantèlement, infraction, violation
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نقض
демонтаж , порушення
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نقض
تحلیل , نقض , خلاف ورزی
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به اردو
نقض
desmantelamento, infração, violação
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نقض
demontaż, naruszenie
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به لهستانی
نقض
демонтаж , нарушение
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به روسی
نقض
نقض، تخلّف
دیکشنری اردو به فارسی
نقض
פירוק , הפרה , הֲפָרָה
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به عبری
نقض
การรื้อถอน , การละเมิด , การละเมิด
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به تایلندی
نقض
ontmanteling, overtreding
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به هلندی
نقض
解体 , 侵害 , 違反
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نقض
拆除 , 侵犯 , 违反
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به چینی
نقض
kuondoa, ukiukaji, uvunjaji
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نقض
sökme, ihlal
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نقض
pembongkaran, pelanggaran
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نقض
ভাঙন , লঙ্ঘন , লঙ্ঘন
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به بنگالی
نقض
विघटन , उल्लंघन
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به هندی
نقض
smantellamento, violazione
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نقض
desmantelamiento, infracción, violación
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نقض
Demontage, Verletzung
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به آلمانی
نقض
해체 , 위반
تصویری از نقض
تصویر نقض
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ ضَ)
شترمادۀ لاغرشده از بسیاری سفر. (آنندراج). تأنیث نقض است. (منتهی الارب) (متن اللغه). رجوع به نقض شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قطره قطره چکیدن خون، بانگ کردن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آواز برآوردن بنا وقت شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکاف برداشتن غرفه و برآمدن آواز آن. (از اقرب الموارد) ، کفیدن زمین از سماروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جاری شدن خون زخم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دیوار افتنده، مرغ فرود آینده، ستاره فرو میرنده ستاره انداخته نیزک (شهاب) بازی که از هوا بر شکار فرود آید، سواری که بر دشمن هجوم آورد، دیوار افتاده یا دیواری که نزدیک افتادن باشد، ستاره از هوا فرود آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقض
تصویر منقض
((مُ نَ قَ ضّ))
سواری که بر دشمن هجوم آورد، بازی که از هوا بر شکار فرود آید، دیوار افتاده یا دیواری که نزدیک افتادن باشد، ستاره از هوا فرود آمده
فرهنگ فارسی معین