دریده شدن موزه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سخت سوده شدن سول شتر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سوده سپل شدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). یا تنک و باریک گشتن، و کذلک الحافر و نحوه. (از منتهی الارب). سائیده شدن خف شتر یا نازک شدن آن و عبارت اساس این است: نقب خف البعیر، رق و تثقب. (از اقرب الموارد) ، رفتن در شهرها گریزان. (از منتهی الارب) (آنندراج). گریزان رفتن در شهرها. (ازناظم الاطباء). گویند: نقب فی البلاد. (منتهی الارب)
دریده شدن موزه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سخت سوده شدن سول شتر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سوده سپل شدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). یا تنک و باریک گشتن، و کذلک الحافر و نحوه. (از منتهی الارب). سائیده شدن خف شتر یا نازک شدن آن و عبارت اساس این است: نقب خف البعیر، رق و تثقب. (از اقرب الموارد) ، رفتن در شهرها گریزان. (از منتهی الارب) (آنندراج). گریزان رفتن در شهرها. (ازناظم الاطباء). گویند: نقب فی البلاد. (منتهی الارب)
نقب زن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقب افکن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). رجوع به نقب زن و نیز رجوع به نقب زدن شود: تیشه زن رو به نقب گیر آورد شرح داد آنچه در ضمیر آورد. امیرخسرو (آنندراج)
نقب زن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقب افکن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). رجوع به نقب زن و نیز رجوع به نقب زدن شود: تیشه زن رو به نقب گیر آورد شرح داد آنچه در ضمیر آورد. امیرخسرو (آنندراج)
جمع واژۀ نقیب. رجوع به نقیب شود، در اصطلاح صوفیه، کسانی هستند که برخفایای باطن مردم اشراف دارند و خفایای ضمایر مردم بر ایشان آشکار است چه پرده ها از برابر چشم باطن ایشان برداشته شده است و ایشان سیصد تن هستند. (از تعریفات). از اصناف اولیاء و رجال الغیب باشند که مأمور دستگیری بندگان خدایند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - نقباء اثناعشر، عبارتند از: سعد بن عباده، اسعد بن زراره، سعد بن الربیع، سعد بن خثیمه، منذر بن عمرو، عبداﷲ بن رواحه، برأبن معرور، ابوالهیثم بن التیهان، اسیدبن حضیر، عبداﷲ بن عمرو بن حرام، عباده بن الصامت، رافع بن مالک. (یادداشت مؤلف). رجوع به نام هر یک از این اشخاص در ردیف خود شود
جَمعِ واژۀ نقیب. رجوع به نقیب شود، در اصطلاح صوفیه، کسانی هستند که برخفایای باطن مردم اشراف دارند و خفایای ضمایر مردم بر ایشان آشکار است چه پرده ها از برابر چشم باطن ایشان برداشته شده است و ایشان سیصد تن هستند. (از تعریفات). از اصناف اولیاء و رجال الغیب باشند که مأمور دستگیری بندگان خدایند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - نقباء اثناعشر، عبارتند از: سعد بن عباده، اسعد بن زراره، سعد بن الربیع، سعد بن خثیمه، منذر بن عمرو، عبداﷲ بن رواحه، برأبن معرور، ابوالهیثم بن التیهان، اسیدبن حضیر، عبداﷲ بن عمرو بن حرام، عباده بن الصامت، رافع بن مالک. (یادداشت مؤلف). رجوع به نام هر یک از این اشخاص در ردیف خود شود
راه در کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ج، مناقب. (اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، آنجای از ناف ستور که بیطار سوراخ می کند تا آب زرد برآید. (ناظم الاطباء). جایی از شکم چارپا که بیطار سوراخ میکند. (از اقرب الموارد) ، پیش ناف اسب. (مهذب الاسماء). ناف و پیشگاه ناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشگاه ناف و همان جای که شکم را سوراخ کنند و گویند خود ناف. (از ذیل اقرب الموارد) ، راه در زمین درشت. (ناظم الاطباء)
راه در کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ج، مناقب. (اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، آنجای از ناف ستور که بیطار سوراخ می کند تا آب زرد برآید. (ناظم الاطباء). جایی از شکم چارپا که بیطار سوراخ میکند. (از اقرب الموارد) ، پیش ناف اسب. (مهذب الاسماء). ناف و پیشگاه ناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشگاه ناف و همان جای که شکم را سوراخ کنند و گویند خود ناف. (از ذیل اقرب الموارد) ، راه در زمین درشت. (ناظم الاطباء)
واحد نقب، به معنی جرب است. (از اقرب الموارد). رجوع به نقب شود، آغاز گر. (منتهی الارب). آغاز گر و جرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اول گرگنی اشتر. (مهذب الاسماء). ج، نقب و نقب، وجه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد). روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ثقب. (اقرب الموارد) (المنجد). ثقبه. سوراخ. (یادداشت مؤلف). سوراخ. (مهذب الاسماء). سوراخ عمیق نافذ. (ناظم الاطباء) ، رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). گونه. (مهذب الاسماء). لون. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، آواز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی بعدی شود، زنگ زدگی. صداء. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (المنجد) ، میزرمانندی است بی نیفه که در آن سجاف دوزند یا شلوار بی پای. (منتهی الارب) (آنندراج). مئزرمانندی بی نیفه که بر آن سجاف دوزند و شلوار بی پاچه. (ناظم الاطباء). جامه ای است ازارمانند که سجاف بدون نیفه ای دور آن است و مانند شلوار بسته می شود. (ازاقرب الموارد). لباسی است که قسمت بالای آن چون شلوار است و گفته اند شلوار بدون ساقین است. (از لسان العرب). گویند: ما علیها الا نقبه. (اقرب الموارد). و گویند: نقبت الثوب نقباً، جعلته نقبه. (منتهی الارب)
واحد نقب، به معنی جرب است. (از اقرب الموارد). رجوع به نُقَب شود، آغاز گر. (منتهی الارب). آغاز گر و جرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اول گرگنی اشتر. (مهذب الاسماء). ج، نُقب و نُقَب، وجه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد). روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ثقب. (اقرب الموارد) (المنجد). ثقبه. سوراخ. (یادداشت مؤلف). سوراخ. (مهذب الاسماء). سوراخ عمیق نافذ. (ناظم الاطباء) ، رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). گونه. (مهذب الاسماء). لون. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، آواز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی بعدی شود، زنگ زدگی. صداء. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (المنجد) ، میزرمانندی است بی نیفه که در آن سجاف دوزند یا شلوار بی پای. (منتهی الارب) (آنندراج). مئزرمانندی بی نیفه که بر آن سجاف دوزند و شلوار بی پاچه. (ناظم الاطباء). جامه ای است ازارمانند که سجاف بدون نیفه ای دور آن است و مانند شلوار بسته می شود. (ازاقرب الموارد). لباسی است که قسمت بالای آن چون شلوار است و گفته اند شلوار بدون ساقین است. (از لسان العرب). گویند: ما علیها الا نقبه. (اقرب الموارد). و گویند: نقبت الثوب نقباً، جعلته نقبه. (منتهی الارب)
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)