واحد نقب، به معنی جرب است. (از اقرب الموارد). رجوع به نقب شود، آغاز گر. (منتهی الارب). آغاز گر و جرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اول گرگنی اشتر. (مهذب الاسماء). ج، نقب و نقب، وجه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد). روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ثقب. (اقرب الموارد) (المنجد). ثقبه. سوراخ. (یادداشت مؤلف). سوراخ. (مهذب الاسماء). سوراخ عمیق نافذ. (ناظم الاطباء) ، رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). گونه. (مهذب الاسماء). لون. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، آواز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی بعدی شود، زنگ زدگی. صداء. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (المنجد) ، میزرمانندی است بی نیفه که در آن سجاف دوزند یا شلوار بی پای. (منتهی الارب) (آنندراج). مئزرمانندی بی نیفه که بر آن سجاف دوزند و شلوار بی پاچه. (ناظم الاطباء). جامه ای است ازارمانند که سجاف بدون نیفه ای دور آن است و مانند شلوار بسته می شود. (ازاقرب الموارد). لباسی است که قسمت بالای آن چون شلوار است و گفته اند شلوار بدون ساقین است. (از لسان العرب). گویند: ما علیها الا نقبه. (اقرب الموارد). و گویند: نقبت الثوب نقباً، جعلته نقبه. (منتهی الارب)