جدول جو
جدول جو

معنی نفهمی - جستجوی لغت در جدول جو

نفهمی
(نَ فَ)
نفهم بودن. فهم نداشتن. بی شعوری. ابلهی. نادانی
لغت نامه دهخدا
نفهمی
بی خردی گولی نادانی بی شعوری بی خردی. نشان دادن که موضوع را نفهمیده اند: خودت را بنفهمی نزن خ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفهم
تصویر نفهم
آنکه فهم و ادراک ندارد، بی عقل
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نَ فَ)
زبان نفهم بودن. رجوع به زبان نفهم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ می ی)
منسوب است به نهم که بطنی است از عامر. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نُ می ی)
منسوب است به نهم که بطنی است از محله. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نُ هَُ)
در مرتبۀ نهم. در ردیف نهم. نهمین
لغت نامه دهخدا
(نِ می ی)
منسوب است به نهم که بطنی است از همدان. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
نافهم. بی فهم. که فهم ندارد. (یادداشت مؤلف). بی شعور. کودن. ابله. که عقل و شعوری ندارد. بی تمیز
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تخلص سلطان محمد خدابنده است که پسر شاه طهماسب صفوی و پادشاهی صاحب جود و کرم بود و در فن نقاشی و موسیقی مهارت داشت. این ابیات از اوست:
چو نقش ابروی او در شراب ناب نماید
هلال عید بود کز فلک در آب نماید
فغان که نیست چنان محرمی که نامۀ شوقم
زروی لطف نهانی بدان جناب نماید
ز دردمندی فهمی به واجبی شود آگه
از این غزل دو سه بیتی گرانتخاب نماید.
این رباعی هم از اوست:
دلدار مرا به رغم اغیار امشب
داده ست به بزم خویشتن بار امشب
ای صبح چراغ عیش ما را نکشی
زنهار دم خویش نگه دار امشب.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 9 و 10)
اسمش میر شمس الدین محمد. اصلش از قریۀ خبیص کرمان و در زمان سلطان محمد صفوی صدرممالک محروسه بود. (از آتشکدۀ آذر چ سنگی ص 122)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فهم. رجوع به فهم شود، منسوب به فهم که بطنی است از قیس عیلان. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهمی
تصویر نهمی
عدد ترتیبی برای نهم: نهمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفهم
تصویر نفهم
نادان بی خرد کانا بی شعور بی خرد: (آدم نفهم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفهمیدن
تصویر نفهمیدن
سر در نیاوردن در نیافتن ندانستن پی نبردن
فرهنگ لغت هوشیار
بی خردگی کاناکی نفهمی. یا خود را به نفهمیدگی زدن، خود را به نفهمی زدن: امیر ارسلان خود را به نفهمیدگی زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفهم
تصویر نفهم
((نَ فَ))
بی شعور، بی خرد
فرهنگ فارسی معین
احمق، بی خرد، بی شعور، بی عقل، بی عقل، نادان، نادان، یابو
متضاد: فهیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد