غنیمت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (متن اللغه). فی ٔ. (یادداشت مؤلف) ، هبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، زیادت. (از اقرب الموارد). برتری، گویند: لهذا نفل علی هذا، ای زیاده. (از اقرب الموارد). ج، انفال، نفال، گیاهی است بهترین ترها گلش زرد و خوشبوی و فربه کن اسبان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). شبدر. (یادداشت مؤلف). واحد آن نفله. (از اقرب الموارد) ، در فقه، آنچه از غنیمت که امام بیش از سهم دیگران به یکی از سپاهیان اختصاص دهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). سهم یکی از غنیمت بران که به علتی بیش تر از سهام دیگران است، جاسوسان و فرماندهان قشون از جمله اشخاصی هستند که مستحق نفل می باشند. (یادداشت مؤلف)
غنیمت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (متن اللغه). فی ٔ. (یادداشت مؤلف) ، هبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، زیادت. (از اقرب الموارد). برتری، گویند: لهذا نفل علی هذا، ای زیاده. (از اقرب الموارد). ج، انفال، نفال، گیاهی است بهترین ِ تَرَها گلش زرد و خوشبوی و فربه کن اسبان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). شبدر. (یادداشت مؤلف). واحد آن نفله. (از اقرب الموارد) ، در فقه، آنچه از غنیمت که امام بیش از سهم دیگران به یکی از سپاهیان اختصاص دهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). سهم یکی از غنیمت بران که به علتی بیش تر از سهام دیگران است، جاسوسان و فرماندهان قشون از جمله اشخاصی هستند که مستحق نفل می باشند. (یادداشت مؤلف)
در اساطیر یونان و روم مقصود از نفله آن ابر جادوئی است که به دستور زئوس به شکل هرا درآمده تا امیال نامشروع ایکسیون را برآورد، ایکسیون با آن صورت خیالی درآمیخت و سانتورها در نتیجۀ این آمیزش به وجود آمدند. نیز نفله نام چند تن از زنان قهرمان است که مشهورترین آنها نخستین همسر آتاماس و مادرفریکسوس و هله بوده است. رجوع به فرهنگ اساطیر یونان و روم ج 2 ص 616 شود
در اساطیر یونان و روم مقصود از نفله آن ابر جادوئی است که به دستور زئوس به شکل هرا درآمده تا امیال نامشروع ایکسیون را برآورد، ایکسیون با آن صورت خیالی درآمیخت و سانتورها در نتیجۀ این آمیزش به وجود آمدند. نیز نفله نام چند تن از زنان قهرمان است که مشهورترین آنها نخستین همسر آتاماس و مادرفریکسوس و هله بوده است. رجوع به فرهنگ اساطیر یونان و روم ج 2 ص 616 شود
در تداول، از میان بشدن. مردن. بی فایدتی تلف شدن. مردن نه برای مقصدی. (یادداشت مؤلف) ، نه به موقع خویش صرف شدن مال. بیهوده خرج شدن. به مصارف بیهوده به کار رفتن. (یادداشت مؤلف)
در تداول، از میان بشدن. مردن. بی فایدتی تلف شدن. مردن نه برای مقصدی. (یادداشت مؤلف) ، نه به موقع خویش صرف شدن مال. بیهوده خرج شدن. به مصارف بیهوده به کار رفتن. (یادداشت مؤلف)