جدول جو
جدول جو

معنی نفل

نفل((نَ فَ))
غنیمت، غنیمتی که از دشمن برای مصالحه گیرند، مالی که شرعاً متعلق به پیغمیر یا امام است (از قبیل اموال میت بلاوارث، جنگل های طبیعی و غیره)، جمع انفال
تصویری از نفل
تصویر نفل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نفل

نفل

نفل
عبادتی که واجب نباشد، آنچه انسان علاوه بر واجبات و فرایض به جا بیاورد
نفل
فرهنگ فارسی عمید

نفل

نفل
غنیمتی که از دشمن بگیرند و شرعاً متعلق به پیامبر یا امام یا حکومت اسلامی است
نفل
فرهنگ فارسی عمید

نفل

نفل
سه شب از ماه که پس از غرر آید، یعنی شب چهارم و پنجم و ششم. (از منتهی الارب) (آنندراج). سه شب بعد از غرر در ماه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

نفل

نفل
آنجای از دشت و صحرا که مردمان و حیوانات در زمستان در آنجا آسایش می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به نغل شود
لغت نامه دهخدا

نفل

نفل
غنیمت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (متن اللغه). فی ٔ. (یادداشت مؤلف) ، هبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، زیادت. (از اقرب الموارد). برتری، گویند: لهذا نفل علی هذا، ای زیاده. (از اقرب الموارد). ج، انفال، نفال، گیاهی است بهترین ِ تَرَها گلش زرد و خوشبوی و فربه کن اسبان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). شبدر. (یادداشت مؤلف). واحد آن نفله. (از اقرب الموارد) ، در فقه، آنچه از غنیمت که امام بیش از سهم دیگران به یکی از سپاهیان اختصاص دهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). سهم یکی از غنیمت بران که به علتی بیش تر از سهام دیگران است، جاسوسان و فرماندهان قشون از جمله اشخاصی هستند که مستحق نفل می باشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

آفل

آفل
فرو رونده فرو شونده ناپدید گردنده غروب کننده غارب، جمع آفلین
آفل
فرهنگ لغت هوشیار