جدول جو
جدول جو

معنی نفحه - جستجوی لغت در جدول جو

نفحه
یک بار وزیدن باد یا بوی خوش، عطیه
تصویری از نفحه
تصویر نفحه
فرهنگ فارسی عمید
نفحه
(نَ حَ)
یکی نفح است. رجوع به نفح شود، دمیدگی. (ناظم الاطباء) ، یک بار وزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دفقه. (متن اللغه) ، عطیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (متن اللغه) (اقرب الموارد). ج، نفحات. یقال لفلان نفحات من المعروف، ای دفعات. (اقرب الموارد) ، پاره ای از عذاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). قطعه ای از عذاب. (از اقرب الموارد) ، شیر خالص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). محضه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، نخستین فوران خون و یک دفعه فوران خون. (از اقرب الموارد) ، بوی خوش. (ناظم الاطباء). ج، نفحات. رجوع به نفحات شود
لغت نامه دهخدا
نفحه
دمیدگی، پاره ای از عذاب، و بمعنی عطیه
تصویری از نفحه
تصویر نفحه
فرهنگ لغت هوشیار
نفحه
((نَ حِ))
یک بار وزیدن باد، جمع نفحات
تصویری از نفحه
تصویر نفحه
فرهنگ فارسی معین
نفحه
بوی خوش، بویه
تصویری از نفحه
تصویر نفحه
فرهنگ واژه فارسی سره
نفحه
دم، نفس، وزش، دمش، باد، بو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفله
تصویر نفله
ضایع و خراب، تلف شده، هدررفته، آدم بی دست و پا، کارخراب کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفخه
تصویر نفخه
دم، نفس، در پزشکی ورم و آماس شکم
نفخۀ صور: بادی که اسرافیل در روز رستاخیز در صور یعنی شیپور خود می دمد و مردگان زنده می شوند، برای مثال حریفان خلوت سرای الست / به یک جرعه تا نفخۀ صور مست (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوحه
تصویر نوحه
آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده می شود، گریه و زاری و شیون بر مرده، مویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفحه
تصویر صفحه
روی چیزی، رویه، سطح، یک روی از هر برگ کتاب
صفحۀ فلوئورسان: صفحۀ شیشه ای که با ماده ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می تابد می درخشد، پردۀ فلوئورسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفثه
تصویر نفثه
یک بار دمیدن، یک بار آب دهان انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفقه
تصویر نفقه
آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینۀ زندگی عیال و اولاد، آنچه انفاق کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فَ حَ / اِ فَحْحَ / اِ فِ حَ)
چیزی است زردرنگ که از شکم بره و بزغالۀ شیرخواره برآید و آن را بر پارۀ پشم بردارند پس ستبر و خشک گردد و بگفتۀ اصمعی و ابوزیدشکنبۀ بره و بزغاله را گویند که هنوز علف نخورده باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آن را بفارسی پنیرمایه گویند زیرا چون آن را در شیر بیامیزند پنیر گردد. (ناظم الاطباء). در استعمالات طبی و غیر آن دیده شده است که گاه از انفحه پنیرمایه خواهند و گاه معده چهارم ستور نشخواری را اراده کنند که در تداول عامه آن را شیردان و شیردانی گویند. (یادداشت مؤلف). انفحه شیری باشد که منجمد و بسته می شود و در شکنبۀ بچۀ شتر یا میش یا بزو غیره بهم می رسد بشرطی که آن بچه تا حال گیاه نخورده باشد پس شکمش شکافته شیر مذکور که بزردی مایل می شود بیرون می آورند و خشک می کنند و در دواها بکار می برند. (غیاث اللغات). انفحه شیردان است که بعد از آنکه حیوان علف خورد جای سرگین می شود و پنیرمایه آنست که در شیردان از شیر بهم می رسد پس اطلاق انفحه بر پنیرمایه چنانکه مشهور و در کتب مسطور است از قبیل اطلاق محل است و ارادۀ حال. (آنندراج). منفحه. ینق. (یادداشت مؤلف). و در المنجد راجع به معنی اول آمده است: و هو المعروف عند العامه بالمجبنه. پنیرمایه که لبوه گویند. (ناظم الاطباء) : اگر حاجت آید مقدار نیم دانگ پنیرمایۀ خرگوش که به تازی انفحه گویند... (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، عالم صغیر. (یادداشت مؤلف). و رجوع به آفاق و انفسی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ حَ)
درختی است شبیه به درخت بادنجان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیاهی است شبیه به بوتۀ بادنجان. (ناظم الاطباء). باذنجان. (نشوءاللغه ص 89). و رجوع به بادنجان و نشوءاللغه شود، گشاده گردیدن جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراخ شدن و اتساع یافتن مکان. (از اقرب الموارد). فراخ شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ حَ)
پنیر مایه. (مهذب الاسماء). به معنی انفحه است که شکنبه باشد. (منتهی الارب). انفحه که از شکم بزغاله بیرون آرند. (از اقرب الموارد). شکنبۀ بره و بزغاله مادامی که شیر می خورد و علف نخورده باشد. ج، منافح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوحه
تصویر نوحه
بیان، مصیبت، زاری بر مرده، ندبه
فرهنگ لغت هوشیار
یکبار دمیدن یک فوت دمیده، سروده یک بار دمیدن فوت کردن، شعر، جمع نفثات
فرهنگ لغت هوشیار
نفخه در فارسی یک بار دمیدن، وزیدن باد دمیدن باد، آماس شکم، دمش یک بار دمیدن با دهان دم و غیره. یا نفخه اسرافیل (اسرافیلی) دمیدن اسرافیل در صور نفخه صور: بیک نفخه اسرافیلی همه را در بسیط قیامت حاضر کند، یک بار باد کردن، پر شدن شکم از باد، ورم بادی سخت ورم ریحی آماس شکم. یانفخه روح. دمی که روح القدس در آستین مریم مادر عیسی دمید
فرهنگ لغت هوشیار
نفرت در فارسی کین رمیدگی ریغ آریغ آزیغ سیر دلی بیزاری تولیدن رمش فرمان، پنام چشم پنام، مردمگریز
فرهنگ لغت هوشیار
هزینه، آنچه از درم و امثال آن صرف خویشتن یا عیال خود کنند، انفاق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نفله کردن از سریای نفل به آرش افتادن از میان رفتن از میان بردن تلف شده از بین رفته، آدم مردنی وضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوه
تصویر نفوه
بد دل و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندحه
تصویر ندحه
زمین فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفحه
تصویر انفحه
پنیر مایه شیر دان پنیر مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفحه
تصویر صفحه
کناره هر چیزی، کنار، جانب، رویه، سطح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفخه
تصویر نفخه
((نَ خِ))
یک بار دمیدن با دهان، دم و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوحه
تصویر نوحه
((نُ حِ))
زاری، ناله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفثه
تصویر نفثه
((نَ ثَ یا ثِ))
فوت کردن، یک بار دمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفحه
تصویر صفحه
((صَ حَ یا حِ))
رویه و سطح چیزی، جمع صفحات، کناره چیزی، جانب، چهره، صورت، در فارسی هر یک از دو سوی یک ورق کاغذ، مقوا و مانند آن، صفحه مدوری که روی آن موسیقی یا آواز یا گفتار ضبط شده است و به کمک گرامافون به صدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفله
تصویر نفله
((نِ لِ))
هدر رفته، تلف شده، ضایع و خراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفقه
تصویر نفقه
((نَ فَ قِ))
هزینه زندگی زن و فرزند، جمع نفقات، آنچه انفاق کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفحه
تصویر صفحه
دیمه، برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوحه
تصویر نوحه
Lament
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوحه
تصویر نوحه
lamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوحه
تصویر نوحه
lamento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی