حقیقت هر چیز، جان، تن، جسد، شخص انسان، خون نفس اماره: در فلسفه نفس شیطانی که انسان را به هواوهوس و کارهای ناشایسته وامی دارد نفس لوامه: در فلسفه نفس ملامت کننده که انسان را از ارتکاب کارهای ناپسند ملامت می کند و از کردار زشت باز می دارد نفس مطمئنه: در فلسفه قوۀ روحانی که خاص پیغمبران و پیشوایان دین و زهاد و پرهیزکاران است، وجدان آرام نفس ناطقه: در فلسفه نفس ناطق، نفس انسانی
حقیقت هر چیز، جان، تن، جسد، شخص انسان، خون نَفس اماره: در فلسفه نفس شیطانی که انسان را به هواوهوس و کارهای ناشایسته وامی دارد نَفس لوامه: در فلسفه نفس ملامت کننده که انسان را از ارتکاب کارهای ناپسند ملامت می کند و از کردار زشت باز می دارد نَفس مطمئنه: در فلسفه قوۀ روحانی که خاص پیغمبران و پیشوایان دین و زهاد و پرهیزکاران است، وجدان آرام نَفس ناطقه: در فلسفه نفس ناطق، نفس انسانی
نفت، مایعی غلیظ، تیره رنگ و قابل احتراق که به وسیلۀ چاه های عمیق از زیر زمین استخراج می شود و از آن اتر، بنزین، روغن های سبک، مازوت و چندین هزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر به دست می آید
نفت، مایعی غلیظ، تیره رنگ و قابل احتراق که به وسیلۀ چاه های عمیق از زیر زمین استخراج می شود و از آن اتر، بنزین، روغن های سبک، مازوت و چندین هزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر به دست می آید
هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج می شود، دم، عمل تنفس زمان کوتاه نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند نفس کشیدن: تنفس کردن، دم زدن
هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج می شود، دم، عمل تنفس زمان کوتاه نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند نفس کشیدن: تنفس کردن، دم زدن
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفحه. رجوع به نفحه شود: ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید. خاقانی. گوش هش دارید این اوقات را درربائید اینچنین نفحات را. مولوی. نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم که بروی دوست ماند که برافکند نقابی. سعدی. تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه ای از نفحات نفس یار بیار. حافظ
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جَمعِ واژۀ نَفحَه. رجوع به نفحه شود: ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید. خاقانی. گوش هش دارید این اوقات را درربائید اینچنین نفحات را. مولوی. نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم که بروی دوست ماند که برافکند نقابی. سعدی. تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه ای از نفحات نفس یار بیار. حافظ
آنکه در کار بی فایده و نامقصود درآید و در هر امر پیش گردد و دخل نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه کار بی فایده کند و آنکه در هر چیزی که پیش آید دخالت کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آنکه در کار بی فایده و نامقصود درآید و در هر امر پیش گردد و دخل نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه کار بی فایده کند و آنکه در هر چیزی که پیش آید دخالت کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)