جدول جو
جدول جو

معنی نفاطیر - جستجوی لغت در جدول جو

نفاطیر
(نَ)
گیاه متفرق، یا گیاه نخستین بهاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). واحد آن نفطوره است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اساطیر
تصویر اساطیر
اسطوره ها، قصه ها و حکایت های بازمانده از دوران باستان دربارۀ خدایان، قهرمانان، جمع واژۀ اسطوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
تفسیرها، واضح و آشکار ساختن معنی سخن ها، شرح و بیان ها، جمع واژۀ تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
قنطره ها، پل ها، سازه هایی بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن، جمع واژۀ قنطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواسیر
تصویر نواسیر
ناسورها، زخمهایی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد، زخمی ها، جمع واژۀ ناسور
فرهنگ فارسی عمید
دسته ای از سپاهیان که آتش و چیزهای شعله ور با نفت به طرف دشمن می انداخته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحاریر
تصویر نحاریر
نحریرها، حاذق ها، ماهرها، دانشمندها، زیرک ها، خردمندها، جمع واژۀ نحریر
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
جمع واژۀ فنطیس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فنطیس شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهرستانی است به صعید ادنی. (منتهی الارب). کوره ای است در سمت مغرب نیل در صعید ادنی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نوّار. رجوع به نوار و نواره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناقور. رجوع به ناقور شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قنطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنطار شود.
- قناطیر مقنطره، مبالغه است بمعنی قناطیر کامله چون بدرۀ مبدره و الف مؤلفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
صورت خوب و روی نیکو را گویند. (برهان). ظاهراً این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب عارض شده در این بیت:
ریه شش، قفا هیره و وجه روی
فخذ ران، عقب پاشنه، رجل پای.
که قفا به معنی هیره یعنی پس گردن است. و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را به معنی صورت و روی خوب ضبط کرده است. (مقدمۀ برهان از معین). رجوع به هیره و هیزه شود. هیره گویند که کلمه فارسی است به معنی پس گردن و قفا، و استناد به ابونصر فراهی کنند که گوید:
ریه شش، قفا هیره و وجه روی
فخذ ران، عقب پاشنه، رجل پای.
لیکن کلمه هیره در هیچ جا دیده و شنیده نشده است و معنی این جزء بیت هم معلوم نیست. ادیب پیشاوری میفرمودند هیزه در نواحی پیشاور به معنی پشت و قفاست و کلمه حیز به معنی اهریمنی آن نیز از اینجاست، و لفظ حیره یا هیرۀ شعر نصاب الصیبان را نیز همین کلمه میدانستند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جای منتهای سیل وادی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تفسیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تفسیر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اسطار و اسطاره و اسطیر و اسطیره و اسطور و اسطوره. سیوطی در المزهر گوید: اساطیر، جمعی باشد بی واحد. ابوعبیده گوید واحد آن اسطاره است و بعضی دیگر بر آنند که جمع سطر اسطار باشد و جمع اسطار اساطیر. سخنهای پریشان. بیهوده ها. افسانه ها. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناعور. رجوع به ناعور شود، جمع واژۀ ناعوره. رجوع به ناعوره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناظوره. رجوع به ناظوره و رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گنجشک ها. (آنندراج). عصافیر. (از متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد). واحد آن نفرور. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نفرور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افطور، کفتگی است در بینی و روی جوان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مفطر، افطارکننده و روزه گشاینده. (آنندراج). جمع واژۀ مفطر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مفطر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناطور. رجوع به ناطور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
جمع قنطار، بنگرید به قنطار جمع قنطار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواسیر
تصویر نواسیر
جمع ناسور، ریشینگی ها جمع ناسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواصیر
تصویر نواصیر
جمع ناصور، ریشینگی ها جمع ناصور (ناسور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواقیر
تصویر نواقیر
جمع ناقور، کرنای ها جمع ناقور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحریر، دانش پژوهان نیکدانان جمع نحریر: وچون صاحب هنری بمعرفت شعرشهرت یافت وبنزدیک نحاریر سخنوران بنقدشعرمحکوم علیه شدومشار الیه گشت سخن او رادرردوقبول هرلفظ ومعنی که گویدنش صریح شناسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاگیر
تصویر قفاگیر
پشت گیر، دادخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاهیر
تصویر قفاهیر
صورت خوب و روی نیکو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
جمع تفسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساطیر
تصویر اساطیر
قصه های دروغ، افسانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
((تَ))
جمع تفسیر، گزارش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
((قَ))
جمع قنطار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساطیر
تصویر اساطیر
جمع اسطوره، افسانه ها، افسانه های باستان درباره خدایان و پهلوانان
فرهنگ فارسی معین
قابلیّت اجرا، اجرا
دیکشنری اردو به فارسی