- نغن
- نان، خبز
معنی نغن - جستجوی لغت در جدول جو
- نغن ((نَ))
- سوراخ و دایره ناف
- نغن
- زنیان، گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، زینیان، نینیا، ساسم، جوانی، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیمانۀ غله، معادل چهار خروار، کیله، پیمانه
پیمانه ای که غله بدان پیمایند قفیز و آن معادل چهار خروار است
جالب
گوش کردن، پذیرفتن، آزمندی، گراییدن، شاد زیستی
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه از دسته بازها که در حدود هفت گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا و افریقا هستند. زغن جزو بازهای متوسط القامه است و بسیار متهور و چابک و تند و حمله و قوی و خونخوار است دم وی دو شاخ است. او همه پستانداران کوچک مخصوصا جوندگان را شکار میکند موش گیر غلیواج پرآذران خاد جنگلاهی چنگلاهی جنگلاجی کور کور
مردی که از بینی سخن گوید
خوراک بد
سخن آهسته، آهنگ، سرود
بد بویی، بوی بد و ناخوش
گود، گودال، آغل گوسفند در کوه و صحرا، برای مثال گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل / چون گه خواب بود سوی نغل باید شد (رودکی - ۵۲۲)
پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، جول، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، جول، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی
خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد،
کنایه از وسیلۀ گذران زندگی
نان دوآتشه: نان برشته
نان کشکین: نانی که از آرد جو، باقلا و نخود می پختند،برای مثال ز پیشی و بیشی ندارند هوش / خورش، نان کشکین و پشمینه، پوش (فردوسی۲ - ۲۸۵۴)
کنایه از وسیلۀ گذران زندگی
نان دوآتشه: نان برشته
نان کشکین: نانی که از آرد جو، باقلا و نخود می پختند،
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، کنون، حالیا، همینک، الحال، فی الحال، عجالتاً، فعلاً، الآن، ایمه، ایدر، اینک، ایدون، بالفعل، حالا برای مثال مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی - ۲۶۲)
نام حرف «ن»
تنۀ درخت، جذع، تاپال
گودی در چانۀ کودک
ماهی
نام حرف «ن»
تنۀ درخت، جذع، تاپال
گودی در چانۀ کودک
ماهی
آرامیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
کرانه، کینه، خواهانی کینه ورزی، آرامیدن
خورسندی، شور جوانی کر کرانک گوش (کر کرانک غضروف)، گوشت گردن، نای زبان، درون بینی، زیر زنج نان خبز
یونانی تازی گشته مینک سنگ شیشه گران یکی از مواد شیمیایی که در ساختن لعاب قهوه یی بکار رود. مغن در کوههای اطراف تهران و نایین وجود دارد
خمیرآرد گندم یا جو که در تنور پخته شود
گندیده و بد بو
بهانه جویی، غرغر
نرم سخن گفتن، تکلم کردن به کلامی که فهمیده شود
دم برآوردن، آهسته سراییدن، سخن پنهان گفتن، سرود گفتن در غنا
گودال، اغل گوسفند در صحرا و کوه
خوب، چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی
نهان
اکنون، حال