جدول جو
جدول جو

معنی نغفتان - جستجوی لغت در جدول جو

نغفتان
(نَ غَ فَ)
دو استخوان است در رخسار. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). عظمان فی رئوس الوجنتین. (اقرب الموارد) (متن اللغه). تثنیۀ نغفه است. رجوع به نغفه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فغستان
تصویر فغستان
(دخترانه)
نام دختر کید شاه هندوستان و یکی از زنان اسکندر مقدونی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیستان
تصویر نیستان
جایی که نی فراوان روییده باشد، نیزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فغستان
تصویر فغستان
بتخانه، بتکده، کنایه از حرم سرا، برای مثال فرستش به سوی شبستان خویش / بر خواهران و فغستان خویش (فردوسی - ۲/۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغستان
تصویر بغستان
بتخانه، بتکده
فرهنگ فارسی عمید
در حال اوفتادن، (شرفنامۀ منیری) :
خاک جهان ز اشک عدوی تو گل شده ست
زان دولت تو آمده خیزان و اوفتان،
کمال سپاهانی (شرفنامه)،
- اوفتان خیزان، اوفتان و خیزان، در حالت افتادن و برخاستن:
بیامد اوفتان خیزان برمن
چنان مرغی که باشد نیم بسمل،
منوچهری،
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان،
نظامی،
بر سر خاک اوفتان خیزان ز جور آسمان
از تظلم خاک هم بر آسمان خواهم فشاند،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 597)،
پروانه ام اوفتان و خیزان
یک بار بسوز و وارهانم،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان. سکنۀ آن 810 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ غِ)
فغستان. بهستان. بیستون. بیت الاصنام. (مفاتیح ص 74). مرکب از بغ + ستان (ادات مکان). همین کلمه است که بهستان و بیستون شده. (از حاشیۀ برهان چ معین). بمعنی جایگاه خدایان بوده است، زیرا در عهد هخامنشی و تا چند قرن بعد بغ، نام پروردگار عالم بوده است. (سبک شناسی بهار ج 1 ص 31). خانه خدا. خانه بتان. بتخانه. رجوع به هریک از کلمات مذکور در جای خود و به بغ، بهستان، بیستون، مزدیسنا و ادب پارسی، یشتها و فرهنگ ایران باستان شود
لغت نامه دهخدا
از م-ادۀ تافت-ن، (فرهن-گ نظ-ام)، ن-ان کلفتی که به دیوار تنور زده بپزند مقابل نان سنگک که بر روی ریگ گرم روی زمین کوره پخته میشود، (فرهنگ نظام)، تافتون، تفتون بلهجۀ خراسان
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تثنیۀ حافه: حافتا الوادی، دو کرانۀ وادی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ)
بصیغۀ تثنیه در حالت رفعی از خلفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: له ولدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه ویا یکی سپید و دیگری سیاه. بدین معنی است له عبدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه و یا یکی سپید و دیگری سیاه و کذلک له امتان خلفتان
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
هر دو جانب عنفقه که مویهای لب زبرین و زنخ است. (منتهی الارب). هر دو جانب عنفقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ)
هر دو سوی پالان شتر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ)
دهی است از بخش کنار رود خانه شهرستان گلپایگان، دارای 216 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فَ غِ)
بتخانه. بتکده. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) ، حرمسرای پادشاهان را نیز گویند. (برهان) :
نیارم فغستان خاقان برنج
سپارید هرچ ایدرش هست گنج.
اسدی.
فغستان خاقان و گنج ایدر است
بدان گر دهیم این ز ما درخور است.
اسدی.
شه چین جدا با فغستان و رخت
همی رفت با پیل و با تاج وتخت.
اسدی.
، کنایه از خوب صورتان و صاحب حسنان هم هست. (برهان). یار. دلاّرام. محبوبه. (فرهنگ فارسی معین) :
فرستش بسوی شبستان خویش
بر خواهران و فغستان خویش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فَ غِ)
نام دختر کید هندی. (یادداشت مؤلف) :
فغستان چو آمد بمشکوی شاه
یکی تاج بر سر ز مشک سیاه.
فردوسی.
فغستان ببارید خون سرشک
همی رفت با فیلسوف پزشک.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
تثنیۀ قلفه. دوطرف بروت. (منتهی الارب). طرفا الشاربین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی سراب که در 16 هزارگزی باختر سراب و 3 هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز در جلگه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 681 تن سکنه، آب آنجا از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، این ده را بفتان نیز میگویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سُ فَ)
تثنیه، دو چوب ایستاده که میان هر دو چرخ چاه باشد. (منتهی الارب). بصیغۀ تثنیه دو چوب راست ایستادۀ میان دو چرخ چاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ / نَ فَ / نَکَ فَ)
دو بن استخوان زنخ به چپ و راست. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لهزمتان. دو استخوان برآمده میان استخوان زنخ و گوش. (یادداشت مؤلف). تثنیۀ نکفه است. رجوع به نکفه شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
نفت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به نفت شود
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ)
به صیغه تثنیه، در حدیث است: ’حتی یسیرالراکب بین النطفتین’، منظور دریای مشرق و مغرب است، و گفته اند: آب فرات و آب دریای جده، و نیز گفته شده است: دریای روم و دریای چین است. (از اقرب الموارد). رجوع به نطفه به معنی دریا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیستان
تصویر نیستان
جاییس که در آن نی فراوان روید: نی زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفتادن
تصویر نفتادن
نا افتادن، نیفتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفتالن
تصویر نفتالن
نفتالین فرانسوی بیبکش بید کش نفتالین
فرهنگ لغت هوشیار
دو نستک دو پاچن دو رونوشت تثنیه نسخت (نسخه) درحالت رفعی (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) دونسخه دونوشته ازیک موضوع
فرهنگ لغت هوشیار
دو جهان تثنیه نشات (نشاه) در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دنیا و آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
بتخانه بتکده، حرمسرای شاهان و بزرگان، یار دلارام محبوبه: فغستان چو آمد بمشکوی شاه یکی تاج است بر سر ز مشک سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدفتان
تصویر صدفتان
مغاک های لگن که سر دو استخوان ران در آن ها فرو می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتان
تصویر تافتان
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغستان
تصویر بغستان
خانه بتان بیت الاصنام، خانه خدا، کوه بیستون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیستان
تصویر نیستان
((نِ یا نَ یَ))
نی زار، کشت زار نیشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فغستان
تصویر فغستان
((فَ غِ))
بتخانه، بتکده، خانه خدا، کوه بیستون، بغستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغستان
تصویر بغستان
((بَ غِ))
بتخانه، بتکده، خانه خدا، کوه بیستون، فغستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فغستان
تصویر فغستان
((فَ غِ))
بتخانه، بتکده، حرمسرا، خوب رو، کنیز خوب رو
فرهنگ فارسی معین