جدول جو
جدول جو

معنی فغستان

فغستان((فَ غِ))
بتخانه، بتکده، حرمسرا، خوب رو، کنیز خوب رو
تصویری از فغستان
تصویر فغستان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فغستان

فغستان

فغستان
نام دختر کید شاه هندوستان و یکی از زنان اسکندر مقدونی، از شخصیتهای شاهنامه
فغستان
فرهنگ نامهای ایرانی

فغستان

فغستان
بتخانه، بتکده، کنایه از حرم سرا، برای مِثال فرستش به سوی شبستان خویش / بر خواهران و فغستان خویش (فردوسی - ۲/۲۱۲)
فغستان
فرهنگ فارسی عمید

فغستان

فغستان
بتخانه بتکده، حرمسرای شاهان و بزرگان، یار دلارام محبوبه: فغستان چو آمد بمشکوی شاه یکی تاج است بر سر ز مشک سیاه
فرهنگ لغت هوشیار

فغستان

فغستان
دهی است از بخش کنار رود خانه شهرستان گلپایگان، دارای 216 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

فغستان

فغستان
بتخانه. بتکده. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) ، حرمسرای پادشاهان را نیز گویند. (برهان) :
نیارم فغستان خاقان برنج
سپارید هرچ ایدرش هست گنج.
اسدی.
فغستان خاقان و گنج ایدر است
بدان گر دهیم این ز ما درخور است.
اسدی.
شه چین جدا با فغستان و رخت
همی رفت با پیل و با تاج وتخت.
اسدی.
، کنایه از خوب صورتان و صاحب حسنان هم هست. (برهان). یار. دلاَّرام. محبوبه. (فرهنگ فارسی معین) :
فرستش بسوی شبستان خویش
بر خواهران و فغستان خویش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

فغستان

فغستان
نام دختر کید هندی. (یادداشت مؤلف) :
فغستان چو آمد بمشکوی شاه
یکی تاج بر سر ز مشک سیاه.
فردوسی.
فغستان ببارید خون سرشک
همی رفت با فیلسوف پزشک.
فردوسی
لغت نامه دهخدا