جدول جو
جدول جو

معنی نغض - جستجوی لغت در جدول جو

نغض
(نِ)
شترمرغ نر یا گلۀ شترمرغ. (ناظم الاطباء). رجوع به نغض شود
لغت نامه دهخدا
نغض
(نُ)
کرکرانک کتف یا هر جا که جنبان باشد. (آنندراج). سرشانه. (مهذب الاسماء). ناغض. (اقرب الموارد). نغض. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ناغض شود
لغت نامه دهخدا
نغض
(غَ)
نغض. نغوض. نغضان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (متن اللغه). رجوع به نغض شود
لغت نامه دهخدا
نغض
(نُغْ غَ)
محال نغض، چرخهای چاه که بزرگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). چرخ های بزرگ چاه آبکشی. (ناظم الاطباء). چرخهای متحرک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفض
تصویر نفض
تکان دادن جامه یا شاخۀ درخت، نگریستن به مکان تا آنچه را که در آن است خوب بشناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبض
تصویر نبض
جنبش رگ در انسان و حیوان، حرکت قلب، ضربان قلب، اثر خارجی کار سرخرگ ها که فقط در جایی از بدن احساس می شود که سرخرگ در زیر پوست و روی استخوان قرارگرفته باشد مانند مچ دست و گیجگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغل
تصویر نغل
گود، گودال، آغل گوسفند در کوه و صحرا، برای مثال گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل / چون گه خواب بود سوی نغل باید شد (رودکی - ۵۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقض
تصویر نقض
شکستن عهدو پیمان، شکستن، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ ضَ)
برذون نغضل، ستور گرانبار. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء). ثقیل. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ یَ)
جنبیدن و مضطرب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ غِض ض)
آنکه چشم فرومی خواباند و فروخفته چشم. (ناظم الاطباء). رجوع به انغضاض شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ذَ رَ)
نغض. نغض. نغوض. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (متن اللغه). رجوع به نغض شود
لغت نامه دهخدا
گرد گیری گرد افشانی تکاندن گرد و غبار (از پارچه و جز آن) بر افشاندن: گفت: آن به که با دادمه از در مصالحت در آیی و مکاشحت بگذاری. و نفض غبار تهمت را به خفض جناح ذلت پیش آیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغل
تصویر نغل
گودال، اغل گوسفند در صحرا و کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغز
تصویر نغز
خوب، چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغو
تصویر نغو
نرم سخن گفتن، تکلم کردن به کلامی که فهمیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقض
تصویر نقض
شکستن، کسر، ابطال، فسخ، شکست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغم
تصویر نغم
دم برآوردن، آهسته سراییدن، سخن پنهان گفتن، سرود گفتن در غنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغض
تصویر ناغض
کرکرانک دوش (غضروف کتف)، جنبان ابرجنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغه
تصویر نغه
بهانه جویی، غرغر
فرهنگ لغت هوشیار
هر رگ جنبنده در بدن، رگ، تعداد نبض انسان در هر دقیقه 07 الی 57 مرتبه میزند اما هنگام بیماری یا هیجان تعداد آن بیشتر می شود، ضربان قلب کودک بیش از سالمندان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغض
تصویر بغض
دشمنی داشتن کسی را، دشمن شدن و دشمنی کردن وعداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنغض
تصویر تنغض
تلواسگی، جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغض
تصویر بغض
((بُ))
دشمنی، کینه، حالتی از گلو که شخص جلو گریه خود را بگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقض
تصویر نقض
((نَ))
شکستن، ویران کردن، منهدم کردن، شکستن عهد و پیمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفض
تصویر نفض
((نَ))
تکاندن گرد و غبار (از پارچه و جز آن)، برافشاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغن
تصویر نغن
نان، خبز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغن
تصویر نغن
((نَ))
سوراخ و دایره ناف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغم
تصویر نغم
((نَ غَ))
سخن آهسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغم
تصویر نغم
((نَ))
آهسته سراییدن، آهسته سخن گفتن، آهسته سرایی، آهسته گویی، سخن آهسته، نغمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغل
تصویر نغل
((نَ غ))
زنازاده، پسر زنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغل
تصویر نغل
((نَ))
پوست تباه شده در دباغت، پسر زنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبض
تصویر نبض
تپش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نغز
تصویر نغز
جالب
فرهنگ واژه فارسی سره