جدول جو
جدول جو

معنی نغزنوا - جستجوی لغت در جدول جو

نغزنوا
(نَ نَ)
خوش نوا. خوش نغمه:
نای چو زاغ کنده پر نغزنوا چو بلبلان
زاغ که بلبلی کند طرفه نوای نو زند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازنوش
تصویر نازنوش
(دخترانه)
زیبا و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع و تباه شده، بینوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
کسی که گوش به پند و اندرز نکند، حرف نشنو، کر
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نَ)
عمل نغزنوا. رجوع به نغزنوا شود.
-نغزنوائی کردن:
آن لعل لعاب از دهن گاو فروریز
تا مرغ صراحی کندت نغزنوائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نغزگفتار. شیرین سخن. شیرین گفتار:
به شهنامه فردوسی نغزگوی
که از پیش گویندگان برد گوی.
اسدی.
نغزگویان که گفتنی گفتند
مانده گشتند و عاقبت خفتند.
نظامی.
دگر نغزگوئی زبان برگشاد
که تا چند کیخسرو و کیقباد.
نظامی.
چو یابی پرستنده ای نغزگوی
از او بیش ازین مهربانی مجوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
لطیف. پرلطف. سخت لطیف. (یادداشت مؤلف) :
بگویش که من نامۀ نغزناک
فراز آوریده ستم از مغز پاک.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کر. اصم ّ. (ناظم الاطباء). که نمی شنود. که شنوائی ندارد:
بربط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست
زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند.
خاقانی.
، آنکه مایل به شنیدن نیست. (ناظم الاطباء). ناشنو. که نمی پذیرد. که سخن کسی را قبول نمی کند
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ)
هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه:
کار مدد و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوائی.
منوچهری.
، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا:
زر بکف آرم برای دعوت تازان
زآنکه در ایام عید نابنوایم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خوشبوی. که بوئی خوش و مطلوب دارد:
ز هر باغی آرم گلی نغزبوی
ز هر گل گلابی درآرم به جوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع شده، بینوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
آنکه نمی شنود، و شنوائی ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
((بِ نَ))
آن چه که ضایع شده و به کار نیاید، تباه، بی نوا، تهیدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
((ش نَ))
کر، کسی که شنوایی ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
أصمٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
sourd
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
sordo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
聴覚障害の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
بہرا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
หูหนวก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
חירש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
kiziwi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
聋的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
głuchy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
귀 먹은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
বধির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
बहरा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
surdo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
taub
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
doof
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
глухий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
глухой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
sordo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی