نغزگفتار. شیرین سخن. شیرین گفتار: به شهنامه فردوسی نغزگوی که از پیش گویندگان برد گوی. اسدی. نغزگویان که گفتنی گفتند مانده گشتند و عاقبت خفتند. نظامی. دگر نغزگوئی زبان برگشاد که تا چند کیخسرو و کیقباد. نظامی. چو یابی پرستنده ای نغزگوی از او بیش ازین مهربانی مجوی. نظامی
نغزگفتار. شیرین سخن. شیرین گفتار: به شهنامه فردوسی نغزگوی که از پیش گویندگان برد گوی. اسدی. نغزگویان که گفتنی گفتند مانده گشتند و عاقبت خفتند. نظامی. دگر نغزگوئی زبان برگشاد که تا چند کیخسرو و کیقباد. نظامی. چو یابی پرستنده ای نغزگوی از او بیش ازین مهربانی مجوی. نظامی
کر. اصم ّ. (ناظم الاطباء). که نمی شنود. که شنوائی ندارد: بربط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند. خاقانی. ، آنکه مایل به شنیدن نیست. (ناظم الاطباء). ناشنو. که نمی پذیرد. که سخن کسی را قبول نمی کند
کر. اصم ّ. (ناظم الاطباء). که نمی شنود. که شنوائی ندارد: بربط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند. خاقانی. ، آنکه مایل به شنیدن نیست. (ناظم الاطباء). ناشنو. که نمی پذیرد. که سخن کسی را قبول نمی کند
هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه: کار مدد و کار کیا نابنوا شد زین نیز بتر باشدشان نابنوائی. منوچهری. ، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا: زر بکف آرم برای دعوت تازان زآنکه در ایام عید نابنوایم. سوزنی
هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه: کار مدد و کار کیا نابنوا شد زین نیز بتر باشدشان نابنوائی. منوچهری. ، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا: زر بکف آرم برای دعوت تازان زآنکه در ایام عید نابنوایم. سوزنی