نااهل بودن. اهلیت نداشتن. بی لیاقتی و ناسزاواری. نداشتن شایستگی، ناخلف بودن، ناکسی. فرومایگی: و اگر دیگری چون رضا (ع) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 365). گفت هیهات خون خود خوردی این چه نااهلیست و نامردی. سعدی (هزلیات). رجوع به نااهل شود
نااهل بودن. اهلیت نداشتن. بی لیاقتی و ناسزاواری. نداشتن شایستگی، ناخلف بودن، ناکسی. فرومایگی: و اگر دیگری چون رضا (ع) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 365). گفت هیهات خون خود خوردی این چه نااهلیست و نامردی. سعدی (هزلیات). رجوع به نااهل شود
غافل بودن. مانند غافلان گذراندن: بعد از این روی در بهی دارم دل ز هر غافلی تهی دارم. نظامی. نبردم بسر عمر درغافلی مگر در هنرمندی و عاقلی. نظامی. بدین غافلی می گذاریم روز که در ما زنند آتش رخت سوز. نظامی. پیشتر از مرتبۀ غافلی غافلیی بود، خوشا غافلی. نظامی
غافل بودن. مانند غافلان گذراندن: بعد از این روی در بهی دارم دل ز هر غافلی تهی دارم. نظامی. نبردم بسر عمر درغافلی مگر در هنرمندی و عاقلی. نظامی. بدین غافلی می گذاریم روز که در ما زنند آتش رخت سوز. نظامی. پیشتر از مرتبۀ غافلی غافلیی بود، خوشا غافلی. نظامی
عدم قابلیت بی استعدادی، منافقی، ناخلفی (فرزند) : (تنهاپسربزرگش راکه از زن اولش بود و خود زندگی جداگانه داشت بعلت بعض حرف نشنویها و نااهلیهاعاق کرده بود)
عدم قابلیت بی استعدادی، منافقی، ناخلفی (فرزند) : (تنهاپسربزرگش راکه از زن اولش بود و خود زندگی جداگانه داشت بعلت بعض حرف نشنویها و نااهلیهاعاق کرده بود)