جدول جو
جدول جو

معنی نغافلی - جستجوی لغت در جدول جو

نغافلی
ناگهان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازلی
تصویر نازلی
(دخترانه)
دارای ناز و عشوه، پر عشوه، پرناز، ناز (فارسی) + لی (ترکی)، نام یکی از شهرهای ترکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوافل
تصویر نوافل
جمع واژۀ نافله، نماز مستحبی که پس از نماز واجب خوانده می شود، عبادتی که واجب نباشد، عبادت غیر واجب، عطیه، بخشش، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافله
تصویر نافله
نماز مستحبی که پس از نماز واجب خوانده می شود، عبادتی که واجب نباشد، عبادت غیر واجب، عطیه، بخشش، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغافل
تصویر تغافل
خود را به غفلت زدن، خود را غافل وانمود کردن، چشم پوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بی خبری کردن، غفلت ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
در تداول عوام، ناگهان. بی خبر. غفله. بغته. بناگاه. بی مقدمه: ناغافل به سراغ من آمد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بداصلی و بدنژادی، نانجیبی. فرومایگی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نااهل بودن. اهلیت نداشتن. بی لیاقتی و ناسزاواری. نداشتن شایستگی، ناخلف بودن، ناکسی. فرومایگی: و اگر دیگری چون رضا (ع) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 365).
گفت هیهات خون خود خوردی
این چه نااهلیست و نامردی.
سعدی (هزلیات).
رجوع به نااهل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ)
منسوب به نواقل است. رجوع به نواقل شود، ادارۀ نواقلی، ادارۀ طرق. ادارۀ راه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ لی ی / مَ زِ)
منسوب است به مغازل که عمل و معاملۀ دوکها باشد. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نغبول. رجوع به نغبول شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
غافل بودن. مانند غافلان گذراندن:
بعد از این روی در بهی دارم
دل ز هر غافلی تهی دارم.
نظامی.
نبردم بسر عمر درغافلی
مگر در هنرمندی و عاقلی.
نظامی.
بدین غافلی می گذاریم روز
که در ما زنند آتش رخت سوز.
نظامی.
پیشتر از مرتبۀ غافلی
غافلیی بود، خوشا غافلی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازلی
تصویر نازلی
ماهی روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافله
تصویر نافله
بخشش، غنیمت، عمل مستحبی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده پنبه وزی پنبه نی شغل وعمل نداف حلاجی پنبه زنی، دکان نداف حلاجی
فرهنگ لغت هوشیار
نخالی در فارسی سبوسه ای منسوب به نخاله شبیه به سبوس سبوسه یی: علامت این علت خارشی بوددر مثانه... ورسوبی نخالی باشددربن شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده شاهنامه خوانی داستانگویی لبیدی واژه لبید در تازی نیز آمده و آرشی دیگر دارد عمل و شغل نقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافله
تصویر غافله
مونث غافل سوتک فرناس مونث غافل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغافل
تصویر تغافل
خود را به غفلت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغالی
تصویر شغالی
نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهالی
تصویر نهالی
بستر تشک: (پس دوات خواست و قلم و بر پاره ای کاغذ بنوشت چیزی و در زیر نهالی خلیفه بنهاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواقلی
تصویر نواقلی
منسوب به نواقل. یا اداره نواقلی اداره طرق اداره راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغافل
تصویر ناغافل
بی خبر، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نااهلی
تصویر نااهلی
عدم قابلیت بی استعدادی، منافقی، ناخلفی (فرزند) : (تنهاپسربزرگش راکه از زن اولش بود و خود زندگی جداگانه داشت بعلت بعض حرف نشنویها و نااهلیهاعاق کرده بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نااصلی
تصویر نااصلی
بداصلی بد نژادی، بداخلاقی فرومایگی، تقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافلی
تصویر غافلی
ویستاری سوتکی فرناسی ناگاهی غافل بودن غفلت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نافله، به نمازها جمع نافله نمازهای سنت که واجب نباشدنمازهای مستحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغالی
تصویر شغالی
((شَ))
نوعی از انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافله
تصویر نافله
((ف ل))
بخشش، عطیه، عبادتی که واجب نباشد، جمع نوافل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوافل
تصویر نوافل
((نَ فِ))
جمع نافله، نمازهای سنت که واجب نباشد، نمازهای مستحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهالی
تصویر نهالی
((نِ))
تشک، بستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغافل
تصویر تغافل
((تَ فُ))
خود را به غفلت زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناغافل
تصویر ناغافل
((فِ))
ناآگاه، بی خبر، ناگهان، بی خبر
فرهنگ فارسی معین
بی خبر، ناآگاه، ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
ناتوانی، بی کفایتی، بی عرضگی
دیکشنری اردو به فارسی