جدول جو
جدول جو

معنی نعلبکی - جستجوی لغت در جدول جو

نعلبکی
ظرف کم عمق و مدور که استکان چای را در آن گذارند
تصویری از نعلبکی
تصویر نعلبکی
فرهنگ لغت هوشیار
نعلبکی
((نَ بَ))
ظرفی کوچک و پهن و کمی گود که زیر فنجان یا استکان می گذارند
تصویری از نعلبکی
تصویر نعلبکی
فرهنگ فارسی معین
نعلبکی
ظرفی شبیه بشقاب کوچک از جنس بلور یا چینی که زیر استکان یا فنجان می گذارند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نغلی نغل، پاشنه کفش منسوب به نعلک، نعلک نوعی رکابی، (کفاشی) پاشنه کفش
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف کم عمق و مدور که استکان چای را در آن گذارند، پیاله رکابی: رکابی بر وزن حسابی پیاله و نعلبکی و طبقچه باشد، توضیح بعضی این کلمه را ماخوذ از روسی دانسته اند و بعید مینماید چه} این لفظ در کتاب جواهر نامه محمد بن منصور تالیف قرن نهم هجری آمده پس با تلفظ نلبکی و از زبان روسی نیست. تصور میرود اصل کلمه نعلکی مرکب از: نعلک (نسبت) بوده چنانکه در متن برهان قاطع ذیل نعلک آمده. علامه مرحوم قزوینی نیز در یادداشتهای خود نعلبکی را از همین ماده گرفته اند. اما علت افزودن} باء {معلوم نشد. معرب این کلمه هم در تلفظ عربی معاصر} نعلبکی {است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلبها
تصویر نعلبها
سم بها سم باژ نالباژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلبندی
تصویر نعلبندی
سمگری بجشاکی نالبندی عمل و شغل نعلبند نعل کردن چارپایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلبند
تصویر نعلبند
کسیکه ستور را نعل می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعلبی
تصویر ثعلبی
ثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلچی
تصویر نعلچی
آنکه نعل کفش و میخ و امثال آن سازد
فرهنگ لغت هوشیار
نالگر سمگر بجشاک، سنبی در هندسه منسوب به نعل: نعلبند: مرد خفاف نعلی و خراز از مواریث آنک داند راز. (حدیقه. مد. 123)، چون دو قوس از دایره که طولشان از نصف دایره بیشتر باشد و انحداب (کوژی) آنها در یک جانب بود - بر سطحی محیط شوند آن شکل را نعلی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از رکاب است سنبک، نغل نغلی نالک نعل کوچک، نوعی از رکابی (دوری) نعلبکی: همه زان بزرگان خسرو پرست رکاب بلورین و نعلک بدست. (اسدی جها. فرنظا) یا نعلک گوش. گوشواره: ز نعلکهای گوش گوهر آویز فکندی لعلهادر نعل شبدیز. (نظامی. گنجینه گنجوی ص 359)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلک
تصویر نعلک
نعلبکی، ظرفی شبیه بشقاب کوچک از جنس بلور یا چینی که زیر استکان یا فنجان می گذارند
فرهنگ فارسی عمید