آنکه نعل بر سم ستور بندد. (یادداشت مؤلف) : ز سمش همی در کف نعلبند شکسته شود پتک های گران. مسعودسعد. لاشه چون سم فکند کس نبرد منت نعلبند یا بیطار. خاقانی. شبی نعلبندی و پالانگری حق خویشتن خواستند از خری. نظامی. با نعلبند پسری سرخوش بود. (گلستان سعدی). - امثال: مثل شتری که نعلبندش را نگاه می کند، با کینه و نفرت کسی را می نگرد