جدول جو
جدول جو

معنی نظرقلی - جستجوی لغت در جدول جو

نظرقلی
(نَ ظَ کَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان در 8هزارگزی مشرق قیدار در ناحیۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 684 تن سکنه دارد. آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظرعلی
تصویر نظرعلی
(پسرانه)
چشم و دیده علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نظری
تصویر نظری
مقابل عملی، ویژگی علمی که متمرکز بر جنبه های غیرعملی است، دارای جنبۀ غیرعملی، ذهنی، دورۀ آموزش متوسطه، شامل کلاس های اول تا سوم دبیرستان
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ لا)
خرامش و رفتار به تکبر. (منتهی الارب). راه رفتنی که در آن تبختر و به خود بالیدن باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منقول از روی چیزی. نقل کرده شده. (ناظم الاطباء). مقابل عقلی، قابل نقل کردن و روایت کردن. روایت کردنی. بازگفتنی، ساختگی. تقلیدی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
در تداول، کوچک و زیبا. (یادداشت مؤلف). ریز و گرد به شکل نقل: تربچۀنقلی، فروشندۀ نقل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ را / نَظْ ظَ را)
بنونظری، نگرندگان به سوی زنان و عشقبازی کنندگان با آنها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ ری ی / نَ ظَ)
منسوب است به نظر. رجوع به نظر شود. مقابل بدیهی. (آنندراج). هر تصور یا تصدیق که درک آن محتاج به فکر و نظر باشد. (یادداشت مؤلف). آنچه دریافتنش متوقف بر نظر و تحقیق است مانند تصور نفس و عقل و تصدیق این که عالم حادث است. (از تعریفات) :
چشم حاضر سخنی کرده نظرباز مرا
که بدیهی است بر دقت طبعش نظری.
تأثیر (از آنندراج).
، مقابل عملی. رجوع به عملی شود.
- اخلاق نظری. رجوع به اخلاق شود.
- حکمت نظری یا فلسفۀ نظری، مقابل عملی، آن قسم اول است از هر دو قسم حکمت و حکمت نظری را حکمت علمی نیز گویند و آن تصور حقایق موجودات باشد و قسم دوم حکمت عملی است، و اقسام نظری بسیار است چنانچه علم هیأت و علم مناظر و مرایا و تشریح و علم معادن و نباتات و غیره. (غیاث اللغات). رجوع به فلسفه شود.
، آنچه بر آن نظر نبود و منظور نباشد و لفظ نظری بر آن نویسند و این اصطلاح ارباب دفاتر ایران است:
نیم ز فیض نگاه تو لحظه ای نومید
بسان آینه هر چند گشته ام نظری.
ملامفید بلخی.
با اینهمه دشوارپسندی چو نظر کرد
یک یک همه اطفال سرشکم نظری شد.
میرزا طاهر وحید (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
گنهکار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ ری یِ)
دهی است از دهستان صوفیان بخش شبسترشهرستان تبریز، در 12 هزارگزی جنوب شرقی شبستر، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1928 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش مراوه تپۀ شهرستان گنبدقابوس، در 21هزارگزی شمال غربی مراوه تپه، تقریباً در 7 هزارگزی مرز شوروی قرار دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ص 299)، و رجوع به آجی سو شود
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر سوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(یُرْ)
دهی است از دهستان خاوۀ بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 16000گزی خاور نورآباد و 13000گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، با 360 تن سکنه. آب آن از رود خانه خاوه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ)
منسوب به نواقل است. رجوع به نواقل شود، ادارۀ نواقلی، ادارۀ طرق. ادارۀ راه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رِ عَ)
اسم یکی از طوایف ایل دلفان از ایلات کرد ایران است. قریب یکهزار خانوارند و در خاوه و شمال طرهان سکونت دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 64 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
دهی است از دهستان گندزلو از بخش مرکزی شهرستان شوشتر، در 15 هزارگزی جنوب شرقی شوشتر و 7 هزارگزی جنوب غربی راه مسجدسلیمان به اهواز، در دشت گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رود گرگر، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از دهات دهستان گاودول است و در بخش مرکزی شهرستان مراغه قرار دارد، به فاصله 52500 گزی جنوب مراغه و 16500 گزی شمال شرقی راه ارابه رو میاندوآب به شاهیندژ. کوهستانی است و هوای معتدل مالاریاخیزی دارد. ساکنان این ده 593 تن اند. آبش از قنوات است و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستیش گلیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 522)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز است که در 12هزارگزی باختر سراسکند و 13هزارگزی خطآهن میانه به مراغه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 270 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 27/5هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ عَ)
ابن اسماعیل شریف حائری کرمانی، از وعاظ امامیۀ معاصر است، به سال 1348 هجری قمری درگذشت. از تألیفات اوست: انیس النفس، لجهاللاّلی، هر دو در اخلاق. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 360) (الذریعه ج 2 ص 467)
لغت نامه دهخدا
نظری در فارسی نگرشی، اندیشیدنی، بر آوردی منسوب به نظر: آنچه با نظر و حدس انجام شود حدسا: (نظری تخمین زد)، آنچه که فهمیدنش محتاج به نظر و فکر باشد مقابل بدیهی: چشم حاضر سخنی کرده نظر بازمرا که بدیهی است بر دقت طبعش نظری. (محسن تاثیر. فرنظا) تصدیق نظری. تصدیقی که از راه تامل و فکر بدست آید. یا تصور نظری. تصوری که از راه تامل و فکر بدست آید، علمی مقابل عملی. یا عمل نظری فلسفله نظری حکمت نظری. آن قسمت از علم و فلسفه که ارتباط به عمل ندارد مقابل علم یا فلسفه عملی. فلسفه نظری شامل سه قسمت است: ریاضی طبیعی الهی، آنچه مربوط به نظریه باشد تئوریک مقابل عملی (پراتیک)
فرهنگ لغت هوشیار
گزکی تو دل برو با مزه زبانی گیوری منسوب به نقل. یا حجت (دلیل) نقلی. دلیلی که از آیات قران و احادیث و اخبار آورند مقابل حجت (دلیل) عقلی. یا علوم (معارف) نقلی. دانشهای مربوط به احادیث و اخبار و روایات مقابل علوم عقلی: در حل مشکلات معارف نقلی و کشف معضلات مطالب عقلی بر امثال و اضراب مزیت تقدم یافته. منسوب به نقل، کوچک و جالب و ظریف: یک خانه نقلی و قشنگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواقلی
تصویر نواقلی
منسوب به نواقل. یا اداره نواقلی اداره طرق اداره راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقلی
تصویر نقلی
((نُ))
منسوب به نقل، کوچک و جالب و ظریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظری
تصویر نظری
نگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تنگ، کوچک، جالب، ظریف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تئوری، تئوریک، فرضی
متضاد: عملی
فرهنگ واژه مترادف متضاد