جدول جو
جدول جو

معنی نطل - جستجوی لغت در جدول جو

نطل
(نَ)
پوست دانۀانگور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). قشر عنب. (المنجد)، آنچه برآید از زبیب تر نهادۀ افشرده. (منتهی الارب) (آنندراج). شیرۀ تفالۀ مویز، یعنی آبی که به روی مویز فشرده شده و شیره گرفته شده ریزند و دوباره شیرۀ آن را بگیرند. (ناظم الاطباء). شیره ای که از مویز نقیع بعد از سلاف گیرند. (ازالمنجد)،
{{مصدر}} فشردن انگور را. (آنندراج). افشردن می را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نطل الخمر: عصرها. (اقرب الموارد)، نطول (آبی که داروها در آن طبخ شده است) را در کوزه کرده اندک اندک بر سر علیل چکاندن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نطول شود
لغت نامه دهخدا
نطل
(نِ)
بقیۀ شراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). باقی مانده از شراب. (ناظم الاطباء) ، شیر کم. لبن قلیل. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهل
تصویر نهل
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نحل
تصویر نحل
نحله ها، مذاهب، بخشش ها، جمع واژۀ نحله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسل
تصویر نسل
مردمی که در یک زمان واحد زندگی می کنند، مردم هم عصر مثلاً نسل بعد از انقلاب، در علم زیست شناسی مجموعه ای از جانداران که در سلسله مراتب نژادی مرحلۀ واحدی را تشکیل می دهند مثلاً نسل لاک پشت های غول پیکر در حال انقراض است، ذریه، دودمان، فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نول
تصویر نول
گرداگرد دهان، منقار پرنده، لولۀ صراحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
شانزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۸ آیه
عطای بی عوض
در علم زیست شناسی زنبور عسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغل
تصویر نغل
گود، گودال، آغل گوسفند در کوه و صحرا، برای مثال گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل / چون گه خواب بود سوی نغل باید شد (رودکی - ۵۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصل
تصویر نصل
پیکان، سرنیزه، تیغۀ کارد یا شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهل
تصویر نهل
تشنگی، تشنه بودن، حالت شخص تشنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رطل
تصویر رطل
واحد وزن مایعات برابر ۱۲ اوقیه یا ۸۴ مثقال. این وزن در جاهای مختلف تفاوت داشته، وزنی که در ایران یک رطل گفته میشده معادل صدمثقال بوده (هر مثقال ۲۴ نخود)، پیمانه، پیالۀ شراب
رطل گران: پیمانۀ بزرگ شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سطل
تصویر سطل
ظرف فلزی دسته دار برای آب، دلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبل
تصویر نبل
تیری که با کمان اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطل
تصویر خطل
انجام دادن رفتار نسنجیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطل
تصویر مطل
تاخیر کردن، درنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفل
تصویر نفل
عبادتی که واجب نباشد، آنچه انسان علاوه بر واجبات و فرایض به جا بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
(نُ لَ)
یک آشام. (منتهی الارب) (آنندراج). یک آشام از آب. (ناظم الاطباء). جرعه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). جرعه ای از خمر یا آب یا شیر و جز آن. (از المنجد) ، آنچه از دهن مشک به دست برآرند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). آنچه از دهان مشک با دست بردارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ)
سختی. ج، خناطل، عطار. سوداگر عطریات، گروه ملخ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ لَ دَ)
مقابل طلبیدنی. رجوع به طلبیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَخ خ)
مقابل طلبیدن. رجوع به طلبیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بلا. سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داهیه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطل
تصویر اطل
تهیگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطل
تصویر بطل
دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنطل
تصویر خنطل
سختی، سوداگر عطریات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطل
تصویر حطل
شغال گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
عدل، نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است، مقیاس وزن مایعات، برابر دوازده اوقیه یا 48 مثقال، و بمعنای مرد سست و بیحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صطل
تصویر صطل
سطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطل
تصویر شطل
پارسی تازی گشته شتل زبانزد منگیا
فرهنگ لغت هوشیار
پیمانه، ظرف بزرگ فلزی که با یک دسته که از یک سوی دهان آن تا سوی دیگر رود و بیشتر برای آب دادن ستور بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطل
تصویر خطل
سخن بیهوده و زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسل
تصویر نسل
دودمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نخل
تصویر نخل
خرمابن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقل
تصویر نقل
باز گفت، بازگویی، گزک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نطلبیده
تصویر نطلبیده
نا خوانده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نطق
تصویر نطق
سخنرانی، سخنوری
فرهنگ واژه فارسی سره