معنی خطل - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خطل
خطل
- خطل
- سخن بسیار سست و تباه، پیچ و تاب، خرام، سستی، سبکی، شتابکاری، درازی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، اضطراب اسب و نیزه، جنبش اسب و نیزه، فحش زن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خطل
- خطل
- خطا کردن در گفتار و رای خود، بدنام بودن شخص بزنا، سست و سبک گردیدن، سخن تباه گفتن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بطل
- بطل
- دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار