- نطاق
- کسی که خوب سخنرانی می کند، سخنور
معنی نطاق - جستجوی لغت در جدول جو
- نطاق
- میان بند، آنچه بدان میان را بندند سخنران، سخنور
- نطاق ((نِ))
- کمربند
- نطاق ((نَ طّ))
- نطق کننده، سخن ران
- نطاق
- کمربند، میان بند، نوعی جامۀ زنانه شبیه چادر که کمر آن را می بندند و دامن آن به زمین کشیده می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به حرکت آوردن، به سخن آوردن
به نطق آوردن، به سخن آوردن، گویا ساختن
اتاغ، اتاق
سخنران، سخنگو
حجره، خانه
رواج و رونق گرفتن خرید و فروش
نطق کننده، سخنران، گوینده، سخنگو، آشکارا، واضح
اتاق، بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف و در برای سکونت یا کار، قسمتی از وسیلۀ نقلیه که سرنشینان در آن می نشینند، محفظه ای در دستگاه یا وسیلۀ باربری مثلاً اتاق بار
گویا، گوینده، سخنگوی، نطق کننده
نجاق نجک
پارسی ترکی شده ناچخ نچک بنگرید به نجق پارسی ترکی گشته ناچخ نجک
بانگ کلاغ، بانگ شبان
سخن گفتن
جمع ناطق: بر آنکه افلاک و کواکب احیا و نطقااند
کاسبرگ
دوروئی کردن، کفر در دل نهفتن و ایمان به زبان آشکار کردن، دوزبانی
جمع نطفه، تم ها زهک ها
سفره آرای خوانچین
همه دان
جمع ناقه، ماده شتران
یاطاق: ترکی خوابگاه شبستان خوابگاه
دورویی کردن، دورویی، مکر و ریا
جمع واژۀ نفقه، آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند
جمع واژۀ نفقه، آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند
سخنرانی، سخنوری