بنت ضیزن بن معاویه السلیحی است، پدرش فرمانروای جزیره و شام بود و گاهی به حدود ممالک ایران دست اندازی می کرد، شاپور به دفع او لشکر کشید، ضیزن به حصار حضر سنگر گرفت و شاپور (ذوالاکتاف) سه سال آنجا را در محاصره داشت و نضیره که زیبائی شاپور دلش را ربوده بود به شاه ایران پیغام داد که اگر مرا به همسری برگزینی راه ورود به قلعه را به تو بنمایم، شاپور قول داد و دختر خیانتگر او را به قلعه وارد کرد و پدرش را به کشتن داد. در بعض کتب به دنبال این داستان افزوده اند که در شب زفاف نضیره بخواب نرفت شاپور علت بیدار ماندن او پرسید دختر از خشونت رختخوابش - که حریر آکنده به پر شترمرغ بود - شکایت کرد، شاپور در زیر سینۀ او برگ موردی چسبیده دید آن را از تنش برگرفت، از جایش خون روان شد، از بس نازپرورده و نازک اندام بود. شاپور حیرت زده پرسید که: پدرت ترا با چه غذائی پرورده است که چنین لطیف و نازک بدنی ؟ جوابداد: با سرشیر و شکر و مغز و شراب صافی ! شاپور گفت: تو با آنان که بدینسانت پرورانده بودند چنین کردی، با دیگران چه خواهی کرد، بر تو اعتماد نشاید.سپس بفرمود تا او را به دو اسب بستند و اسبان را به تاختن آوردند تا دو شقه شد. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 358). و نیز رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 291 و الاغانی ج 2ص 35 و معجم ما استعجم ص 454 و تاریخ طبری ج 1 ص 485 ذیل اخبار شاپور ذوالاکتاف و فارسنامۀ ابن البلخی ص 62 و عیون الاخبار ج 4 ص 119 و وفیات الاعیان ج 2 ص 196 شود
بنت ضیزن بن معاویه السلیحی است، پدرش فرمانروای جزیره و شام بود و گاهی به حدود ممالک ایران دست اندازی می کرد، شاپور به دفع او لشکر کشید، ضیزن به حصار حَضر سنگر گرفت و شاپور (ذوالاکتاف) سه سال آنجا را در محاصره داشت و نضیره که زیبائی شاپور دلش را ربوده بود به شاه ایران پیغام داد که اگر مرا به همسری برگزینی راه ورود به قلعه را به تو بنمایم، شاپور قول داد و دختر خیانتگر او را به قلعه وارد کرد و پدرش را به کشتن داد. در بعض کتب به دنبال این داستان افزوده اند که در شب زفاف نضیره بخواب نرفت شاپور علت بیدار ماندن او پرسید دختر از خشونت رختخوابش - که حریر آکنده به پر شترمرغ بود - شکایت کرد، شاپور در زیر سینۀ او برگ موردی چسبیده دید آن را از تنش برگرفت، از جایش خون روان شد، از بس نازپرورده و نازک اندام بود. شاپور حیرت زده پرسید که: پدرت ترا با چه غذائی پرورده است که چنین لطیف و نازک بدنی ؟ جوابداد: با سرشیر و شکر و مغز و شراب صافی ! شاپور گفت: تو با آنان که بدینسانت پرورانده بودند چنین کردی، با دیگران چه خواهی کرد، بر تو اعتماد نشاید.سپس بفرمود تا او را به دو اسب بستند و اسبان را به تاختن آوردند تا دو شقه شد. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 358). و نیز رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 291 و الاغانی ج 2ص 35 و معجم ما استعجم ص 454 و تاریخ طبری ج 1 ص 485 ذیل اخبار شاپور ذوالاکتاف و فارسنامۀ ابن البلخی ص 62 و عیون الاخبار ج 4 ص 119 و وفیات الاعیان ج 2 ص 196 شود
تأنیث نظیر، به معنی مثل و شبیه است. (از متن اللغه). رجوع به نظیر شود، مهتر قوم که مردم در همه کارها به وی نگرند و دست نگر او باشند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب). نظوره. نظور. ناظوره. (متن اللغه). رجوع به ناظوره و نظور شود، دیده بان و نگهبان لشکر. (آنندراج) (از منتهی الارب). طلیعه وپیشرو لشکر. (ناظم الاطباء). طلیعه. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) : نظیره القوم او الجیش، طلیعتهم. (ازالمنجد). نظوره. (متن اللغه). رجوع به نظوره شود
تأنیث نظیر، به معنی مثل و شبیه است. (از متن اللغه). رجوع به نظیر شود، مهتر قوم که مردم در همه کارها به وی نگرند و دست نگر او باشند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب). نظوره. نظور. ناظوره. (متن اللغه). رجوع به ناظوره و نظور شود، دیده بان و نگهبان لشکر. (آنندراج) (از منتهی الارب). طلیعه وپیشرو لشکر. (ناظم الاطباء). طلیعه. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) : نظیره القوم او الجیش، طلیعتهم. (ازالمنجد). نظوره. (متن اللغه). رجوع به نظوره شود
آتش و شعله و گرمی آتش. حرارت، آتش جای، زغال، زمینی که از خشکی، گیاههای آن زرد شده باشد، کینه. دشمنی. (ناظم الاطباء) ، نایر. از حروف قافیه. در تمام معانی رجوع به نائره شود
آتش و شعله و گرمی آتش. حرارت، آتش جای، زغال، زمینی که از خشکی، گیاههای آن زرد شده باشد، کینه. دشمنی. (ناظم الاطباء) ، نایر. از حروف قافیه. در تمام معانی رجوع به نائره شود
آشی که از شیر ترش سازند و گاهی در آن شیر تازه افزایند. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی آش که از شیر ترش سازند و گاه شیر تازه بر آن افزایند. (ناظم الاطباء). شیروا. (مهذب الاسماء). دوغبا. (دهار). نام طعامی است که از جغرات برنج سازند. (الفاظ الادویه)
آشی که از شیر ترش سازند و گاهی در آن شیر تازه افزایند. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی آش که از شیر ترش سازند و گاه شیر تازه بر آن افزایند. (ناظم الاطباء). شیروا. (مهذب الاسماء). دوغبا. (دهار). نام طعامی است که از جغرات برنج سازند. (الفاظ الادویه)
آسمان خانه از چوب ساخته که در آن نی و جز آن نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). سقف خانه از چوب ساخته که در آن نی و جز آن نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، صفۀ چوبین. (مهذب الاسما) ، شیر با آرد یا روغن آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مسکۀ آمیخته با شیر و آرد. (ناظم الاطباء). طعامی است از شیر و آرد و روغن. (از المنجد). کاچی، شیر تازه که روغن گاوبر آن افکنند. (یادداشت مؤلف) ، طعامی که میان آشامیدن و عصیده بود. (بحرالجواهر) ، گیاه کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پاداش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جزا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آب گرم کرده به سنگ تفسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب گرم. (بحرالجواهر)
آسمان خانه از چوب ساخته که در آن نی و جز آن نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). سقف خانه از چوب ساخته که در آن نی و جز آن نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، صفۀ چوبین. (مهذب الاسما) ، شیر با آرد یا روغن آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مسکۀ آمیخته با شیر و آرد. (ناظم الاطباء). طعامی است از شیر و آرد و روغن. (از المنجد). کاچی، شیر تازه که روغن گاوبر آن افکنند. (یادداشت مؤلف) ، طعامی که میان آشامیدن و عصیده بود. (بحرالجواهر) ، گیاه کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پاداش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جزا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آب گرم کرده به سنگ تفسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب گرم. (بحرالجواهر)
جایگاه خرما. (منتهی الارب) (آنندراج). جای خرما. (اقرب الموارد)، گروه مردم یا چهار تن یا پنج تن یا هشت یا هفت تن یا ده تن یا کم از ده تن که بغزو (جنگ) روند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). چهار پنج تن. (مهذب الاسماء). ج، حضائر. (از مهذب الاسماء)، اول لشکر. مقدمه، آنچه برآید از رحم هنگام زادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ریم و زردآب که با بچه بیرون آید بعد از برطرف شدن خون نفاس. (آنندراج). آنچه با بچه بیرون آید از رطوبات. ج، حضیر، حضایر، خون سطبر درپوستی که با بچه بیرون آید. (منتهی الارب) (آنندراج)، ریم گردآمده در ریش. ریم که در جراحت گرد آید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
جایگاه خرما. (منتهی الارب) (آنندراج). جای خرما. (اقرب الموارد)، گروه مردم یا چهار تن یا پنج تن یا هشت یا هفت تن یا ده تن یا کم از ده تن که بغزو (جنگ) روند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). چهار پنج تن. (مهذب الاسماء). ج، حضائر. (از مهذب الاسماء)، اول لشکر. مقدمه، آنچه برآید از رحم هنگام زادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ریم و زردآب که با بچه بیرون آید بعد از برطرف شدن خون نفاس. (آنندراج). آنچه با بچه بیرون آید از رطوبات. ج، حضیر، حضایر، خون سطبر درپوستی که با بچه بیرون آید. (منتهی الارب) (آنندراج)، ریم گردآمده در ریش. ریم که در جراحت گرد آید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)