جدول جو
جدول جو

معنی نصباء - جستجوی لغت در جدول جو

نصباء
(نَ)
ناقه نصباء، شتر مادۀ ایستاده سینه. (منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتر راست ایستاده سینه. (ناظم الاطباء). مرتفعهالصدر. (اقرب الموارد). ج، نصب، عنز نصباء، بز مادۀ ایستاده شاخ. (منتهی الارب) (از آنندراج). راست ایستاده شاخ. (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). گوسپندی که سروی او راست برآمده باشد. (از مهذب الاسماء). گوسپند راست شاخ. (دهار). تأنیث انصب است. (از اقرب الموارد). رجوع به انصب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
جماعه قصب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : اجمه قصباء، کثیرهالقصب. (اقرب الموارد) ، روئیدنگاه نی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کلک. (منتهی الارب). سیبویه گوید: قصباء واحد و جمع است همچون حلفاء و طرفاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَءْ)
النباء، سورۀ هفتادوهشتمین از قرآن، مکیه و آن چهل آیت است، پس از سورۀ مرسلات و پیش از نازعات قرار گرفته و با این آیت آغاز می شود: عم یتسائلون عن النباً العظیم
لغت نامه دهخدا
(نَ بَءْ)
آگاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). خبر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (صراح). الخبر، لأنه یأتی من مکان الی آخر. (المنجد) : عم یتسائلون عن النباً العظیم. (قرآن 1/78). ج، انباء
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نبی. (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (المنجد). رجوع به نبی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
موی پیشانی یکدیگر را گرفتن. (آنندراج). مناصاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مناصاه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
میل کردن به جوانی و کودکی و نادانی و بازی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ قَ)
جمع واژۀ نقیب. رجوع به نقیب شود، در اصطلاح صوفیه، کسانی هستند که برخفایای باطن مردم اشراف دارند و خفایای ضمایر مردم بر ایشان آشکار است چه پرده ها از برابر چشم باطن ایشان برداشته شده است و ایشان سیصد تن هستند. (از تعریفات). از اصناف اولیاء و رجال الغیب باشند که مأمور دستگیری بندگان خدایند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- نقباء اثناعشر، عبارتند از: سعد بن عباده، اسعد بن زراره، سعد بن الربیع، سعد بن خثیمه، منذر بن عمرو، عبداﷲ بن رواحه، برأبن معرور، ابوالهیثم بن التیهان، اسیدبن حضیر، عبداﷲ بن عمرو بن حرام، عباده بن الصامت، رافع بن مالک. (یادداشت مؤلف). رجوع به نام هر یک از این اشخاص در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(نُ صَ)
جمع واژۀ نصیح به معنی پنددهنده است. (از آنندراج) (از متن اللغه). رجوع به نصیح شود: و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران. (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)
لغت نامه دهخدا
(نُ صَ)
جمع واژۀ نصیر
لغت نامه دهخدا
(نُ جَ)
جمع واژۀ نجیب. رجوع به نجیب شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کمان بابانگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ دَ)
جمع واژۀ ندیب. رجوع به ندیب شود، جمع واژۀ ندب. رجوع به ندب شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تأنیث انیب است. (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به انیب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سنگریزه. (مهذب الاسماء) : عبدالقادر گیلانی را دیدند در حرم کعبه روی بر حصباء نهاده. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ج صبا. بادهای برین. (از منتهی الارب) (قطر المحیط) ، مجازاً، تواناتر. بابقاتر. بادوام تر. دلیرتر: و صارد اثقل و اصبر علی النار منه. (ابن البیطار).
- امثال:
اصبر من الارض.
اصبر من الود علی الذل.
اصبر من جذل الطعان.
اصبر من حجی.
اصبر من حمار.
اصبر من قضیب.
الذهب ابقی الجواهر علی الدفن و اصبرها علی الماء. (میدانی).
هو اصبر علی السواف من ثالثهالاثافی
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
جمع واژۀ نصیب. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حظها و بهره ها و نصیبها. (آنندراج) ، در کالبد ریخته گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مطاوعۀ صوغ کند. (از اقرب الموارد). رجوع به صوغ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ شَ)
مناباه. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد و محیط المحیط دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ پَ)
اصباء نجم، برآمدن ثریا. (منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن ثریا ودندان. (تاج المصادر بیهقی). برآمدن ستاره. (زوزنی). برآمدن دندان. (زوزنی). اصباء سم و دندان و ستاره، برآمدن آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
نکبا در فارسی باد کژ باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نقیب، سالاران سر رستگان سر گروهان و درون دانان که سیسد تنند جمع نقیب: نقیبان، آنهایی هستند که بر ضمایر مردم مطلعند و آنهاسیصد نفرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصحاء
تصویر نصحاء
جمع نصیح، پند دهندگان جمع نصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصباء
تصویر انصباء
جمع انصبه، جمع نصیب، بهره ها
فرهنگ لغت هوشیار
کودکانه سری گرایش به کودکی کودکی میل کردن به کودکی و جوانی و بازی، کودکی طفلی طفولیت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نجیب، مردمان نجیب بزرگزادگان گرامی گوهران، ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن که نزادازنجبادهرچنومنتجبی. (سنائی. مصف. 320)، چهل تن اندکه اموربندگان واصلاح حال وکارآنان رابعهده دارندودرحقوق خلق تصرف میکنند، نژادگان والا گهران بزرگ تباران بر گزیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصباء
تصویر قصباء
نیستان، بی کران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصباء
تصویر حصباء
سنگریزه سنگریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصباء
تصویر اصباء
چهره دیگر بخشیدن، دین گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصراء
تصویر نصراء
جمع نصیر یاری کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقباء
تصویر نقباء
((نُ قَ))
جمع نقیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکباء
تصویر نکباء
((نَ))
باد نامساعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصباء
تصویر حصباء
((حَ))
سنگریزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباء
تصویر صباء
((صَ بّ))
میل کردن به کودکی و کارهای کودکی، کودکی
فرهنگ فارسی معین