جدول جو
جدول جو

معنی نشوف - جستجوی لغت در جدول جو

نشوف
(نَ)
ناقه ای که پیش از زه آوردن شیر دهد و بعد از آن بی شیر گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشاف
تصویر نشاف
تکه ای پارچه که برای خشک کردن آب و رطوبت چیزی به کار ببرند، رومال، دستمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشوز
تصویر نشوز
نافرمانی و ناسازگاری کردن زن با شوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشاف
تصویر نشاف
دیوانگی، بی عقلی، دیوانه بودن، جنون، خبط دماغ، خبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشوه
تصویر نشوه
بوییدن، بو کردن، مست کردن، سرخوشی از می، سکر، مستی، اول مستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشور
تصویر نشور
زنده شدن مردگان در روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روز درنگ، رستخیز، روز پسین، روز بازپرس، فرجام گاه، یوم دین، یوم الحشر، روز رستاخیز، طامة الکبریٰ، روز شمار، یوم التّناد، یوم الدین، روز جزا، یوم القرار، یوم النشور، ستخیز، روز امید و بیم، یوم الجمع، رستاخیز، یوم الحساب، روز وانفسا، قارعه، یوم التلاقی، روز بازخوٰاست، یوم السبع
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دینار مشوف، دینار جلایافته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درهم مشوف، درهمی روشن. (مهذب الاسماء) ، جمل مشوف، شتر قطران مالیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشن تیزشده به گشنی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آراسته به پشم رنگین و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر آراسته به پشم رنگین و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
چاه که آب آن به دست کشیده می شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چاهی که آب آن با دست کشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زن پاک دهن خشک فرج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زن خوش مزه دهن خوش فرج. (آنندراج). زن پاک دهن. (از اقرب الموارد) ، شتر ماده که علف را به لب گیرد وبخورد. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ریق رشوف، آب دهان پاکیزه، ظلم رشوف، ای طیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
درخت خشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شنف. گوشواره های بالائین یا آویزه های بالای گوش. (از منتهی الارب). رجوع به شنف شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ماده شتری که در هرسال باردار شود. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ناقۀ بر آبستن گشنی کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پراگندگی. افشاندگی. انتشار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خویشتن را آراستن. (تاج المصادر بیهقی). خود را آراستن دختر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزین. (اقرب الموارد) ، برآمدن بر چیزی تا بنگرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی). انتظار خبری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سر بیفراشتن از برای نگریستن. (زوزنی). سر دروا نگریستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: النساء یتشوفن من السطوح، ای ینظرن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قطور. (از اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه). بسیارقطره. قاطره. پربارش، لیله نطوف، شبی که تا بامداد وی باران بارد. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از متن االلغه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشوب
تصویر نشوب
بسته شدن، در آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نشز، جاهای بلند ناسازگاری: زن، زدن شوی زن را، ستم کردن ناسازگاری کردن زن با شوهر خود، ناسازگاری زن. توضیح عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن بدون وجود مانع شرعی و قانونی که درین صورت وی استحقاق نفقه نخواهد داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنوف
تصویر شنوف
جمع شنف، سخته های گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوف
تصویر عشوف
درخت خشک
فرهنگ لغت هوشیار
دیوانگی در خود کشنده، خشک کن زکاب خشک کن یاکاغذنشاف. کاغذخشک کن کاغذی که رطوبت جوهرومرکب راجذب کند
فرهنگ لغت هوشیار
نشوت و نشوه در فارسی مستی سرمستی، بوی یافتن، آگاهی سرخوش شدن و نشاه یافتن بوسیله استعمال مواد مخدر، سرخوشی و نشاه: باشد کچلی نهان به فرقت چون نشوه که مضمر است در بنگ. (ایرج میرزا. چا. دکترمحجوب 29)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشول
تصویر نشول
کمی گرمی، کم گوشتی، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
داروی بوییدنی دارویی که در بینی کشند یا ببویند توضیح فرق میان سعوط و نشوق در این است که سعوط چکاندن دواست در بینی و نشوق استنشاق دوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشوع
تصویر نشوع
داروی چکاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشور
تصویر نشور
زنده شدن، نشر
فرهنگ لغت هوشیار
پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشوت
تصویر نشوت
مست شدن، بوی یافتن، دانستن خبر، مستی سکر نشاه، آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوف
تصویر رشوف
خوشدهان: زن، خوش چوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاف
تصویر نشاف
((نَ شّ))
کاغذ نشاف، کاغذ خشک کن، کاغذی که رطوبت جوهر و مرکب را جذب کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشوء
تصویر نشوء
روییدن، پرورش یافتن، نوپیدا شدن، نشو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشوت
تصویر نشوت
مست شدن، نشئه شدن، مستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشور
تصویر نشور
((نُ))
زنده کردن، زنده شدن مردگان در روز قیامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشوز
تصویر نشوز
((نُ))
ناسازگاری کردن زن با شوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشوه
تصویر نشوه
((نَ وَ یا وِ))
سرخوش شدن و نشأه یافتن به وسیله استعمال مواد مخدر، سرخوشی و نشأه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشوف
تصویر تشوف
((تَ شَ وُّ))
خودآرایی، خودنمایی
فرهنگ فارسی معین