معنی نشوع در لغت نامه دهخدا

دارو که به میان دهن فروکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در دهان و بینی ریزند. (از بحر الجواهر). سعوط. وجور. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از معجم متن اللغه). داروی در دهان افکندنی و در بینی ریختنی. (منتهی الارب). داروئی که در دهان افکنند یا در بینی ریزند. (ناظم الاطباء). نُشوع. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، نشوعات. هرچه در بینی یا دهان ریزند از داروها. نَشوغ. (یادداشت مؤلف)، هرچه بگرداند دم را. نُشوع. (منتهی الارب) (آنندراج). هر آنچه برگرداند نفس را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از معجم متن اللغه)

معنی نشوع - جستجوی لغت در جدول جو

نشوع

لغت نامه دهخدا

نشوع

فرهنگ لغت هوشیار

نشوز

نافرمانی و ناسازگاری کردن زن با شوهر

فرهنگ فارسی عمید

نقوع

آنچه در آب بخیسانند، آب گوارا و سرد

فرهنگ فارسی عمید

خشوع

فروتنی، از روی خواری و زاری سر به اطاعت فرود آوردن

فرهنگ فارسی عمید

نشوه

بوییدن، بو کردن، مست کردن، سرخوشی از می، سکر، مستی، اول مستی

فرهنگ فارسی عمید

نشور

زنده شدن مردگان در روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روز درنگ، رستخیز، روز پسین، روز بازپرس، فرجام گاه، یوم دین، یوم الحشر، روز رستاخیز، طامة الکبریٰ، روز شمار، یوم التّناد، یوم الدین، روز جزا، یوم القرار، یوم النشور، ستخیز، روز امید و بیم، یوم الجمع، رستاخیز، یوم الحساب، روز وانفسا، قارعه، یوم التلاقی، روز بازخوٰاست، یوم السبع

زنده شدن مردگان در روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روزِ دِرَنگ، رَستَخیز، روزِ پَسین، روزِ بازپُرس، فَرجام گاه، یومُ دین، یومُ الحَشر، روزِ رَستاخیز، طامة الکُبریٰ، روزِ شُمار، یومُ التَّناد، یومُ الدین، روزِ جَزا، یومُ القَرار، یومُ النُشور، سَتخیز، روزِ اُمید و بیم، یومُ الجَمع، رَستاخیز، یومُ الحِساب، روزِ وانَفسا، قارِعَه، یومُ التَلاقی، روزِ بازخوٰاست، یومُ السَبع

فرهنگ فارسی عمید

قشوع

(قُ)

جمع واژۀ قشع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قشع شود

لغت نامه دهخدا

منشوع

(مَ)

آزمند و حریص. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

خشوع

(شَ / شِ زَ دَ)

فروتنی کردن. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ترجمان علامه جرجانی). صاحب منتهی الارب می گوید: خشوع قریب است بخضوع یا خضوع در بدن است و خشوع در آواز و چشم همه باشد. الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکراﷲ. (قرآن 57 / 16) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، فرودآمدن صدا: یومئذ یتبعون الداعی لاعوج له و خشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الا همساً. (قرآن 20 / 108) ، رفتن کوهان و ماندن از آن اندکی، خدوی لزج انداختن، آرامیدن، ساکن شدن، زاری و تذلل نمودن، نزدیک شدن ستاره به غروب. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) ، در نزد صوفیان خشوع در تعریفات جرجانی (ص 68) چنین آمده است: الخشوع و الخضوع و التواضع بمعنی واحد و فی الاصطلاح اهل الحقیقه: الخشوع الانقیاد للحق و قیل هو الخوف الدائم فی القلب و قیل من علامات الخشوع ان العبد اذا غضب او خولف اورد علیه استقبل ذلک بالقبول

لغت نامه دهخدا

اشوع

(اَشْ وَ)

مرد ژولیده و پریشان موی. مؤنث: شوعاء. ج، شوع. (منتهی الارب) (آنندراج). در المنجد چنین است: آنکه موی ژولیده و تیره رنگ دارد.

لغت نامه دهخدا

نشور

زنده شدن، نشر

فرهنگ لغت هوشیار

نقوع

سیراب شدن، باور داشتن خبری را، خیسانیدن چیزی را

فرهنگ لغت هوشیار

نشوء

پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند

فرهنگ لغت هوشیار

نشوب

بسته شدن، در آویختن

فرهنگ لغت هوشیار

نشوز

جمع نشز، جاهای بلند ناسازگاری: زن، زدن شوی زن را، ستم کردن ناسازگاری کردن زن با شوهر خود، ناسازگاری زن. توضیح عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن بدون وجود مانع شرعی و قانونی که درین صورت وی استحقاق نفقه نخواهد داشت

فرهنگ لغت هوشیار

نشوق

داروی بوییدنی دارویی که در بینی کشند یا ببویند توضیح فرق میان سعوط و نشوق در این است که سعوط چکاندن دواست در بینی و نشوق استنشاق دوا

فرهنگ لغت هوشیار

اشوع

پریشانموی

فرهنگ لغت هوشیار

خشوع

فروتنی کردن

فرهنگ لغت هوشیار

نبوع

بیرون آمدن آب ازچاه وچشمه

فرهنگ لغت هوشیار

نشوت

مست شدن، بوی یافتن، دانستن خبر، مستی سکر نشاه، آگاهی

فرهنگ لغت هوشیار

نزوع

آرزومند گشتن، مشتاق شدن، کشیده شدن

فرهنگ لغت هوشیار

نطوع

جمع نطع، سفره های چرمی چرمخوانها

فرهنگ لغت هوشیار

نشوه

نشوت و نشوه در فارسی مستی سرمستی، بوی یافتن، آگاهی سرخوش شدن و نشاه یافتن بوسیله استعمال مواد مخدر، سرخوشی و نشاه: باشد کچلی نهان به فرقت چون نشوه که مضمر است در بنگ. (ایرج میرزا. چا. دکترمحجوب 29)

فرهنگ لغت هوشیار