نخستین روییدن نبات که زمین بشکافدو هنوز برگ نیاورده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). روییدن نبات در آغاز آشکار شدن آن، هنگامی که زمین را می شکافد. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
نخستین روییدن نبات که زمین بشکافدو هنوز برگ نیاورده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). روییدن نبات در آغاز آشکار شدن آن، هنگامی که زمین را می شکافد. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
زنده شدن مردگان در روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روز درنگ، رستخیز، روز پسین، روز بازپرس، فرجام گاه، یوم دین، یوم الحشر، روز رستاخیز، طامة الکبریٰ، روز شمار، یوم التّناد، یوم الدین، روز جزا، یوم القرار، یوم النشور، ستخیز، روز امید و بیم، یوم الجمع، رستاخیز، یوم الحساب، روز وانفسا، قارعه، یوم التلاقی، روز بازخوٰاست، یوم السبع
زنده شدن مردگان در روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روزِ دِرَنگ، رَستَخیز، روزِ پَسین، روزِ بازپُرس، فَرجام گاه، یومُ دین، یومُ الحَشر، روزِ رَستاخیز، طامة الکُبریٰ، روزِ شُمار، یومُ التَّناد، یومُ الدین، روزِ جَزا، یومُ القَرار، یومُ النُشور، سَتخیز، روزِ اُمید و بیم، یومُ الجَمع، رَستاخیز، یومُ الحِساب، روزِ وانَفسا، قارِعَه، یومُ التَلاقی، روزِ بازخوٰاست، یومُ السَبع
نخجوان. ضبط دیگری است از نخجوان: یارب ای خالق مکان و زمان مرسل و منزل نبی و نپی من درویش را ببخش غنی من دلریش را فرست شفی بار دیگر چنان که مطلوب است برسانم به خطۀ نشوی. هندوشاه نخجوانی (از صحاح الفرس چ طاعتی ص 308 ذیل لغت نپی و نشوی). رجوع به نخجوان شود
نخجوان. ضبط دیگری است از نخجوان: یارب ای خالق مکان و زمان مرسل و منزل نبی و نپی من درویش را ببخش غنی من دلریش را فرست شفی بار دیگر چنان که مطلوب است برسانم به خطۀ نشوی. هندوشاه نخجوانی (از صحاح الفرس چ طاعتی ص 308 ذیل لغت نپی و نشوی). رجوع به نخجوان شود
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه در 33 هزارگزی ساوه در جلگۀ سردسیری واقع است و 264 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و سیب زمینی و بنشن و میوه ها، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه در 33 هزارگزی ساوه در جلگۀ سردسیری واقع است و 264 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و سیب زمینی و بنشن و میوه ها، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
ماهی نمکین که در آب و نمک تر دارند. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی شور که در آب و نمک نگاهدارند. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (ازاقرب الموارد) ، قسمی ماهی است و آن غیر از شبوط است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، چاه دورتک که دلو از وی به بسیار کشیدن برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دارو که در بینی افکنند. سعوط. (یادداشت مؤلف)
ماهی نمکین که در آب و نمک تر دارند. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی شور که در آب و نمک نگاهدارند. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (ازاقرب الموارد) ، قسمی ماهی است و آن غیر از شبوط است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، چاه دورتک که دلو از وی به بسیار کشیدن برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دارو که در بینی افکنند. سعوط. (یادداشت مؤلف)
آنچه ادویۀ رقیق (که) در بینی اندازند. (غیاث اللغات). داروی بینی که در بینی ریزند یا ببویند آن را تا از حرارت و بویش عطسه برآید. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). داروی در بینی ریختنی و داروئی که به بینی کشند. (ناظم الاطباء) (از المنجد). اجسام رطبه که به واسطۀ هوا به بینی کشیده شود، و هرچه را که به دم به بینی درکشنداز بخار یا بوی. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). کل ما استعمل ناشقا کالفلفل لتعطیس و الشب لقطعالرم. (ضریر انطاکی). آنچه به بینی درکشند از دوای کوفته یا مایع یا بخار و دود. (یادداشت مؤلف)، کنایه از وساوس شیطانی است. (از معجم متن اللغه)
آنچه ادویۀ رقیق (که) در بینی اندازند. (غیاث اللغات). داروی بینی که در بینی ریزند یا ببویند آن را تا از حرارت و بویش عطسه برآید. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). داروی در بینی ریختنی و داروئی که به بینی کشند. (ناظم الاطباء) (از المنجد). اجسام رطبه که به واسطۀ هوا به بینی کشیده شود، و هرچه را که به دم به بینی درکشنداز بخار یا بوی. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). کل ما استعمل ناشقا کالفلفل لتعطیس و الشب لقطعالرم. (ضریر انطاکی). آنچه به بینی درکشند از دوای کوفته یا مایع یا بخار و دود. (یادداشت مؤلف)، کنایه از وساوس شیطانی است. (از معجم متن اللغه)
دهی است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج در 42 هزارگزی شمال کامیاران و 4 هزارگزی مغرب راه کرمانشاه به سنندج در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 382 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه محلی و چشمه، محصولش غلات و لبنیات و انواع میوه ها، شغل اهالی زراعت و باغبانی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج در 42 هزارگزی شمال کامیاران و 4 هزارگزی مغرب راه کرمانشاه به سنندج در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 382 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه محلی و چشمه، محصولش غلات و لبنیات و انواع میوه ها، شغل اهالی زراعت و باغبانی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند
پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند
جمع نشز، جاهای بلند ناسازگاری: زن، زدن شوی زن را، ستم کردن ناسازگاری کردن زن با شوهر خود، ناسازگاری زن. توضیح عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن بدون وجود مانع شرعی و قانونی که درین صورت وی استحقاق نفقه نخواهد داشت
جمع نشز، جاهای بلند ناسازگاری: زن، زدن شوی زن را، ستم کردن ناسازگاری کردن زن با شوهر خود، ناسازگاری زن. توضیح عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن بدون وجود مانع شرعی و قانونی که درین صورت وی استحقاق نفقه نخواهد داشت
نشوت و نشوه در فارسی مستی سرمستی، بوی یافتن، آگاهی سرخوش شدن و نشاه یافتن بوسیله استعمال مواد مخدر، سرخوشی و نشاه: باشد کچلی نهان به فرقت چون نشوه که مضمر است در بنگ. (ایرج میرزا. چا. دکترمحجوب 29)
نشوت و نشوه در فارسی مستی سرمستی، بوی یافتن، آگاهی سرخوش شدن و نشاه یافتن بوسیله استعمال مواد مخدر، سرخوشی و نشاه: باشد کچلی نهان به فرقت چون نشوه که مضمر است در بنگ. (ایرج میرزا. چا. دکترمحجوب 29)