زنده شدن مردگان در روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روز درنگ، رستخیز، روز پسین، روز بازپرس، فرجام گاه، یوم دین، یوم الحشر، روز رستاخیز، طامة الکبریٰ، روز شمار، یوم التّناد، یوم الدین، روز جزا، یوم القرار، یوم النشور، ستخیز، روز امید و بیم، یوم الجمع، رستاخیز، یوم الحساب، روز وانفسا، قارعه، یوم التلاقی، روز بازخوٰاست، یوم السبع
زنده شدن مردگان در روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روزِ دِرَنگ، رَستَخیز، روزِ پَسین، روزِ بازپُرس، فَرجام گاه، یومُ دین، یومُ الحَشر، روزِ رَستاخیز، طامة الکُبریٰ، روزِ شُمار، یومُ التَّناد، یومُ الدین، روزِ جَزا، یومُ القَرار، یومُ النُشور، سَتخیز، روزِ اُمید و بیم، یومُ الجَمع، رَستاخیز، یومُ الحِساب، روزِ وانَفسا، قارِعَه، یومُ التَلاقی، روزِ بازخوٰاست، یومُ السَبع
نخجوان. ضبط دیگری است از نخجوان: یارب ای خالق مکان و زمان مرسل و منزل نبی و نپی من درویش را ببخش غنی من دلریش را فرست شفی بار دیگر چنان که مطلوب است برسانم به خطۀ نشوی. هندوشاه نخجوانی (از صحاح الفرس چ طاعتی ص 308 ذیل لغت نپی و نشوی). رجوع به نخجوان شود
نخجوان. ضبط دیگری است از نخجوان: یارب ای خالق مکان و زمان مرسل و منزل نبی و نپی من درویش را ببخش غنی من دلریش را فرست شفی بار دیگر چنان که مطلوب است برسانم به خطۀ نشوی. هندوشاه نخجوانی (از صحاح الفرس چ طاعتی ص 308 ذیل لغت نپی و نشوی). رجوع به نخجوان شود
سقاء نشاح، مشک پر تراونده. (منتهی الارب) (آنندراج). ممتلی نضاح. (المنجد) (تاج العروس) (اقرب الموارد). مشک آب پر و مشک آب که آب از آن می تراود. (ناظم الاطباء). رشاح. ترشح کننده. (از تاج العروس)
سِقاء نشاح، مَشک پر تراونده. (منتهی الارب) (آنندراج). ممتلی نضاح. (المنجد) (تاج العروس) (اقرب الموارد). مَشک آب پر و مَشک آب که آب از آن می تراود. (ناظم الاطباء). رشاح. ترشح کننده. (از تاج العروس)
ابن قره گوزبن عبدالله ، او راست: جمال الکتاب و کمال الحساب، در علم حساب که به زبان ترکی به سال 923 هجری قمری برای سلطان سلیم بن بایزید تصنیف کرده است. (از یادداشت مؤلف)
ابن قره گوزبن عبدالله ، او راست: جمال الکتاب و کمال الحساب، در علم حساب که به زبان ترکی به سال 923 هجری قمری برای سلطان سلیم بن بایزید تصنیف کرده است. (از یادداشت مؤلف)
توبه نصوح، توبه راست. (دهار) (منتهی الارب). یا توبه ای که باز رجوع نکنند بر آنچه از آن توبه کنند یا تائب نیت رجوع ندارد. (منتهی الارب). توبه خالص که از آن باز نگردند. (مهذب الاسماء). صادق. (اقرب الموارد) (از المنجد). صاف و خالص و توبه استوار که باز گناه هرگز نکند. (غیاث اللغات) (آنندراج). توبه بسیار خالصانه ای که بعد از آن گرد گناه نگردند. (از متن اللغه). توبه خالص. توبه بی بازگشت. توبه ای که نشکند. توبه صادق. (یادداشت مؤلف) : بند و غل توبه نصوح بود باغ دیدن غذای روح بود. سنائی. از خوردن راح ای جمال احرار دانم که نه بر توبه نصوحی. سوزنی. ، ناصح. (اقرب الموارد) (از المنجد). خالص. صاف. عسل پاک. (فرهنگ خطی)
توبه نصوح، توبه راست. (دهار) (منتهی الارب). یا توبه ای که باز رجوع نکنند بر آنچه از آن توبه کنند یا تائب نیت رجوع ندارد. (منتهی الارب). توبه خالص که از آن باز نگردند. (مهذب الاسماء). صادق. (اقرب الموارد) (از المنجد). صاف و خالص و توبه استوار که باز گناه هرگز نکند. (غیاث اللغات) (آنندراج). توبه بسیار خالصانه ای که بعد از آن گرد گناه نگردند. (از متن اللغه). توبه خالص. توبه بی بازگشت. توبه ای که نشکند. توبه صادق. (یادداشت مؤلف) : بند و غل توبه نصوح بود باغ دیدن غذای روح بود. سنائی. از خوردن راح ای جمال احرار دانم که نه بر توبه نصوحی. سوزنی. ، ناصح. (اقرب الموارد) (از المنجد). خالص. صاف. عسل پاک. (فرهنگ خطی)
دور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بعید. (اقرب الموارد) (المنجد). نازح. نزیح. (از المنجد) ، چاه همه آب برکشیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بئر نزوح، چاهی که همه آب آن را کشیده باشند. (ناظم الاطباء). نازح. (از اقرب الموارد) ، چاه کم آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاهی که آب آن بسیار کم شده یا تمام شده باشد. نازح. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نزح
دور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بعید. (اقرب الموارد) (المنجد). نازح. نزیح. (از المنجد) ، چاه همه آب برکشیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بئر نزوح، چاهی که همه آب آن را کشیده باشند. (ناظم الاطباء). نازح. (از اقرب الموارد) ، چاه کم آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاهی که آب آن بسیار کم شده یا تمام شده باشد. نازح. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نُزُح
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه در 33 هزارگزی ساوه در جلگۀ سردسیری واقع است و 264 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و سیب زمینی و بنشن و میوه ها، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه در 33 هزارگزی ساوه در جلگۀ سردسیری واقع است و 264 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و سیب زمینی و بنشن و میوه ها، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
جمع نشز، جاهای بلند ناسازگاری: زن، زدن شوی زن را، ستم کردن ناسازگاری کردن زن با شوهر خود، ناسازگاری زن. توضیح عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن بدون وجود مانع شرعی و قانونی که درین صورت وی استحقاق نفقه نخواهد داشت
جمع نشز، جاهای بلند ناسازگاری: زن، زدن شوی زن را، ستم کردن ناسازگاری کردن زن با شوهر خود، ناسازگاری زن. توضیح عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن بدون وجود مانع شرعی و قانونی که درین صورت وی استحقاق نفقه نخواهد داشت
نشوت و نشوه در فارسی مستی سرمستی، بوی یافتن، آگاهی سرخوش شدن و نشاه یافتن بوسیله استعمال مواد مخدر، سرخوشی و نشاه: باشد کچلی نهان به فرقت چون نشوه که مضمر است در بنگ. (ایرج میرزا. چا. دکترمحجوب 29)
نشوت و نشوه در فارسی مستی سرمستی، بوی یافتن، آگاهی سرخوش شدن و نشاه یافتن بوسیله استعمال مواد مخدر، سرخوشی و نشاه: باشد کچلی نهان به فرقت چون نشوه که مضمر است در بنگ. (ایرج میرزا. چا. دکترمحجوب 29)
پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند
پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند