جدول جو
جدول جو

معنی نشستنی - جستجوی لغت در جدول جو

نشستنی
(نِ شَ تَ)
هر جائی و یا هر چیزی که بر آن می نشینند، هر آنچه بر آن سوار می شوند، مانند اسب و اشتر و اراده و کشتی و جز آن. (ناظم الاطباء) ، قابل سکونت. درخور سکنی که منزل کردن و اقامت کردن در آن شاید: این خانه دگر نشستنی نیست
لغت نامه دهخدا
نشستنی
(نَ شُ تَ)
که قابل شست و شو نیست. مقابل شستنی. رجوع به شستنی شود
لغت نامه دهخدا
نشستنی
لایق نشستن، شایسته جلوس در مجلس و بارگاه مقابل ایستادنی: و آن شصت مرد عیار پیشه هرکه نشستنی بود بنشستند و هرکه ایستادنی بود با یستادند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشستن
تصویر نشستن
قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود، تمرگیدن
ساکن بودن، اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نِ شَ تَ)
لایق سواری. (ناظم الاطباء). مرکب. مرکوب. (یادداشت دهخدا). رحول. (دهار). قذّاف: ارکاب، ستور برنشستنی دادن کسی را. قعش، برنشستنی شبیه هودج. (از منتهی الارب). قعود، مطیّه، اشتر برنشستنی. (دهار) ، درنوردیدن. طی کردن:
سه اسب گرانمایه کردند زین
همی برنوشتند گفتی زمین.
فردوسی.
بقلب اندرون پیل و خاقان چین
همی برنوشتند روی زمین.
فردوسی.
- ره برنوشتن، طی کردن. پیمودن. گذراندن:
به ششماهه یکساله ره برنوشت
بی آزار و خرم به خشکی گذشت.
اسدی.
- ، فروگذاشتن. ترک کردن:
کنون برنوشتی ره ایزدی
به کژّی کشیدی و راه بدی.
فردوسی.
- ، منع کردن. در هم پیچیدن. نابود کردن:
همه پیش آذر بکشتندشان
ره گبرگی برنوشتندشان.
فردوسی.
و رجوع به نوشتن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ شَ تَ)
هر چیز لایق سواری. (ناظم الاطباء). ولی صحیح آن می نماید که ’برنشستنی’ باشد، چه برنشستن به معنی سوار شدن بر اسب است
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ تَ)
که نشستنی نیست. که نخواهد نشست. که نتواند نشست. مقابل نشستنی، آرام ناگرفتنی. تمام ناشدنی. رجوع به نانشسته شود
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
که قابل شستن نیست. که نتوان آن را شست. که ازدر شستشو نباشد. مقابل شستنی. رجوع به شستنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَشِ کَ تَ / نَ کَ تَ)
غیرقابل شکستن. که نتوان آن را درهم شکست. که نمی شکند مقابل شکستنی
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ تَ / تِ)
حالت و کیفیت و چگونگی نشسته. (یادداشت مؤلف).
- بازنشستگی، بازنشسته بودن.
- فرونشستگی، فرورفتگی.
رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
آرام شدن، جاگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
((نِ شَ تَ))
در جایی قرار گرفتن، ضد ایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
جلوس کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
اجلس
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
Perch, Seat, Sit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
se percher, s'asseoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
empoleirar-se, sentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
tüneklemek, oturmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
بیٹھنا , بیٹھنا , بیٹھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
เกาะ , นั่ง , นั่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
לשבת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
止まる , 座る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
栖息 , 坐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
kukaa, keti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
앉다 , 앉다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
বসা , বসা , বসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
bertengger, duduk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
posarse, sentarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
बैठना , बैठना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
posarsi, sedersi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
sich niederlassen, sitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
zitten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
сідати , сидіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
usiąść, siedzieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
усесться , сидеть
دیکشنری فارسی به روسی