هر جائی و یا هر چیزی که بر آن می نشینند، هر آنچه بر آن سوار می شوند، مانند اسب و اشتر و اراده و کشتی و جز آن. (ناظم الاطباء) ، قابل سکونت. درخور سکنی که منزل کردن و اقامت کردن در آن شاید: این خانه دگر نشستنی نیست
هر جائی و یا هر چیزی که بر آن می نشینند، هر آنچه بر آن سوار می شوند، مانند اسب و اشتر و اراده و کشتی و جز آن. (ناظم الاطباء) ، قابل سکونت. درخور سکنی که منزل کردن و اقامت کردن در آن شاید: این خانه دگر نشستنی نیست
لایق سواری. (ناظم الاطباء). مرکب. مرکوب. (یادداشت دهخدا). رحول. (دهار). قذّاف: ارکاب، ستور برنشستنی دادن کسی را. قعش، برنشستنی شبیه هودج. (از منتهی الارب). قعود، مطیّه، اشتر برنشستنی. (دهار) ، درنوردیدن. طی کردن: سه اسب گرانمایه کردند زین همی برنوشتند گفتی زمین. فردوسی. بقلب اندرون پیل و خاقان چین همی برنوشتند روی زمین. فردوسی. - ره برنوشتن، طی کردن. پیمودن. گذراندن: به ششماهه یکساله ره برنوشت بی آزار و خرم به خشکی گذشت. اسدی. - ، فروگذاشتن. ترک کردن: کنون برنوشتی ره ایزدی به کژّی کشیدی و راه بدی. فردوسی. - ، منع کردن. در هم پیچیدن. نابود کردن: همه پیش آذر بکشتندشان ره گبرگی برنوشتندشان. فردوسی. و رجوع به نوشتن شود
لایق سواری. (ناظم الاطباء). مَرکب. مرکوب. (یادداشت دهخدا). رَحول. (دهار). قذّاف: اِرکاب، ستور برنشستنی دادن کسی را. قَعش، برنشستنی شبیه هودج. (از منتهی الارب). قَعود، مَطیّه، اشتر برنشستنی. (دهار) ، درنوردیدن. طی کردن: سه اسب گرانمایه کردند زین همی برنوشتند گفتی زمین. فردوسی. بقلب اندرون پیل و خاقان چین همی برنوشتند روی زمین. فردوسی. - ره برنوشتن، طی کردن. پیمودن. گذراندن: به ششماهه یکساله ره برنوشت بی آزار و خرم به خشکی گذشت. اسدی. - ، فروگذاشتن. ترک کردن: کنون برنوشتی ره ایزدی به کژّی کشیدی و راه بدی. فردوسی. - ، منع کردن. در هم پیچیدن. نابود کردن: همه پیش آذر بکشتندشان ره گبرگی برنوشتندشان. فردوسی. و رجوع به نوشتن شود