جدول جو
جدول جو

معنی نشادر - جستجوی لغت در جدول جو

نشادر
جسمی جامد و بلوری، بی رنگ، بی بو، دارای طعم زننده، که از ترکیب جوهرنمک و آمونیاک به دست می آید و در آب مخصوصاً آب گرم حل می شود. در طب، صنعت، سفیدگری و لحیم کاری به کار می رود
تصویری از نشادر
تصویر نشادر
فرهنگ فارسی عمید
نشادر
(نُ /نِ دِ)
نوشادر. ملح بوتیه. عقاب. طائر. نسر. مشاطه. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوشادر شود
لغت نامه دهخدا
نشادر
پارسی تازی شگته نشادر نوشادر ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ و بو که از ترکیب جوهر نمک اسید کلرید ریک) و آمونیاک بدست میاید و نام علمیش کلرور آمونیوم است. طعم نشادر زننده است و در آب گرم بخوبی حل میشود. در سفید گری و لحیم کاری مورد استعمال دارد و در صنایع مختلف و پزشکی نیز از آن استفاده میکنند: نشادر
فرهنگ لغت هوشیار
نشادر
((نِ یا نُ دُ))
ترکیبی از جوهرنمک و آمونیاک، جامد و بلوری که از آن در صنعت برای سفیدکاری، لحیم کاری و... استفاده می شود، نوشادر
تصویری از نشادر
تصویر نشادر
فرهنگ فارسی معین
نشادر
نشادر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادر
تصویر نادر
(پسرانه)
کمیاب، بی همتا، آنچه به ندرت یافت شود، نام مؤسس سلسله افشاریه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوادر
تصویر نوادر
نادره ها، اشخاص نابغه، کنایه از اتفاقهای عجیب، کنایه از سخنان دلنشین، نادرها، جمع واژۀ نادره
نوادر کلام: کلمات نغز و فصیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشادر
تصویر نوشادر
نشادر، جسمی جامد و بلوری، بی رنگ، بی بو، دارای طعم زننده، که از ترکیب جوهرنمک و آمونیاک به دست می آید و در آب مخصوصاً آب گرم حل می شود. در طب، صنعت، سفیدگری و لحیم کاری به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادر
تصویر نادر
کمیاب، بی همتا، عجیب، شگفت، ویژگی چیزی که به ندرت اتفاق می افتد، به ندرت
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
نشادر. ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ وبو که از ترکیب جوهر نمک (اسید کلریدریک) و آمونیاک به دست می آید و نام علمیش کلرور آمونیوم است. طعم آن زننده است و در آب گرم به خوبی حل میشود. در سفیدگری و لحیم کاری مورد استعمال دارد ودر صنایع مختلف و پزشکی نیز از آن استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی معین). یکی از عقاقیر ارباب صنعت کیمیاست و آن بر دو نوع است، معدنی و مصنوعی. (از مفاتیح). لغت فارسی است و آن معدنی و مائی و مصنوعی می باشد و معدن او در بلاد حاره مثل حبشه و قطعات آن مانند شوره یافت می شود، و مائی از آن آبی است که چون به دست حرکت بسیار دهند کف می کند و از جوشاندن آن آب قطعات سفید بر روی آن بسته میشود. و انطاکی گوید در نواحی اصفهان آب مذکور موجود است و گویند در جبال خراسان نیز می باشد و معدنی و مائی عزیزالوجودند، و مصنوعی آن از دودهای کثیف حمام به هم میرسد و رنگ آن اغبر است و از دود تصعید میشود. (از تحفۀ حکیم مؤمن). معدن آن کوهی است در نواحی سمرقند و نیز کوهی است در نزدیکی دمندان که از توابع کرمان است و در آن کوه غاری است و از غار بخاری برمی آید و منجمد می شود و این قسم بهترین اقسام است. و قسم دیگر از داش خشت پزی و گلخن حمام حاصل میشود و آن راارباب صنعت عقاب و نسر طایر و مشاطه گویند و عربان ملح بوتیه خوانند. (از برهان قاطع). و نیز رجوع به ترجمه صیدنه و عقار شود: و اندر کوههای وی (ماوراءالنهر) همه داروهاست که از کوه خیزد چون زاک و زرنیخ و گوگرد و نوشادر. (حدود العالم). و اندرکوههای وی معدن نوشادر بسیار است. (حدود العالم).
گر سرمه کشد روزی در دیده حسود تو
هر ذره از آن گرددنوشادر پیکانی.
سیف اسفرنگ (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نِ وَ)
دمشقی در نخبه الدهر گوید: نام دیگر مازندران است. (از یادداشت مؤلف). نام رودخانه ای است در ممالک عجم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
جمع واژۀ نادره. (اقرب الموارد) (المنجد). و جمع نادر است. (منتهی الارب). و در فارسی گاه آن را به نوادرها جمع بسته اند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نادر و نادره و نادره شود: ونوادر و عجایب بود که وی را افتاده در روزگار پدرش. (تاریخ بیهقی ص 104). پس از این سخن ها نبشته آید که در هر فصل از چنین فصول بسیار نوادر و عجایب حاصل شود. (تاریخ بیهقی ص 194). این قصه به پایان آمد و ازنوادر و عجایب بسیار خالی نیست. (تاریخ بیهقی ص 205). و دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 97). و این از نوادر است کی گویند کی کجاست کی درختان خرما در چاه کارند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 140). و در کتاب لطایف الاّداب از مصنفات عتبی نوادر اخبار... او بعضی مسطور است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 250). کلمه ای چند به طریق اختصار از نوادر وامثال و شعر... در این کتاب درج کردیم. (گلستان).
- نوادرالکلام، سخن که از جمهور به طرز شذوذ و گاهی وقوع یابد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
این کلمه مکرردردیوان مسعود سعد آمده وظاهرابمعنی خسته وکوفته ومانند آنست: کرده اندم خدای ناترسان دریکی زاویه زحبس نشار. (مسعودسعد. 284) برفرازکوههاکردندیک لحظه درنگ درمضیق غارهاماندندیک ساعت نشار. (مسعودسعد. 171)، دراین بیت (اگرضبط صحیح باشد) بمعنی ضربت وکوبش آمده: مغزهاشان رانشاری دادازبرنده تیغ خانه هاشان رابساطی کردازسوزنده نار. (مسعودسعد. 171)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادر
تصویر نادر
گرانمایه، کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاد
تصویر نشاد
سوگند دادن، تحلیف، خواندن کسی را به کاری
فرهنگ لغت هوشیار
ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ و بو که از ترکیب جوهر نمک اسید کلرید ریک) و آمونیاک بدست میاید و نام علمیش کلرور آمونیوم است. طعم نشادر زننده است و در آب گرم بخوبی حل میشود. در سفید گری و لحیم کاری مورد استعمال دارد و در صنایع مختلف و پزشکی نیز از آن استفاده میکنند: نشادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوادر
تصویر نوادر
جمع نادره، چیزهای کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشادر
تصویر نوشادر
((دُ))
ترکیبی از جوهرنمک و آمونیاک، جامد و بلوری که از آن در صنعت برای سفیدکاری، لحیم کاری و... استفاده می شود، نشادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوادر
تصویر نوادر
((نَ دِ))
جمع نادره، چیزهای کمیاب و نادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادر
تصویر نادر
((د))
کمیاب، نایاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادر
تصویر نادر
کمیاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادر
تصویر نادر
Infrequent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نادر
تصویر نادر
peu fréquent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نشاکننده، کارگران نشاکننده شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نادر
تصویر نادر
infrequente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نادر
تصویر نادر
infrecuente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نادر
تصویر نادر
rzadki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نادر
تصویر نادر
редкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نادر
تصویر نادر
рідкісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نادر
تصویر نادر
zeldzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نادر
تصویر نادر
selten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نادر
تصویر نادر
infrequente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نادر
تصویر نادر
दुर्लभ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نادر
تصویر نادر
বিরল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نادر
تصویر نادر
nadiren
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی