بنت کعب بن عوف المازنیه الانصاریه، معروف به ام عماره. از زنان شجاع و نامبردار عرب است. وی به گاه ظهور اسلام به پیغمبر ایمان آورد و در سلک صحابۀ وی درآمد و در جنگها شرکت جست و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار کرد. در جنگ احد با آنکه دوازده زخم سنان و شمشیر بر تن داشت پیغمبر را تنها نگذاشت. در آن روز شجاعانه می جنگید و مادرش همراه وی بود و زخمهایش را می بست. در جنگ یمامه نیز شرکت جست و رشادت ها نمود و در این جنگ زخم های بسیار خورد و دستش نیز قطع گشت و چون به مدینه بازگشت ابوبکر که منصب خلافت داشت به عیادت وی رفت. وی در سال 13 هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ص 1098). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 301 و الاصابه ج 4 ص 418 و 479 و قاموس الاعلام ج 6 شود
بنت کعب بن عوف المازنیه الانصاریه، معروف به ام عماره. از زنان شجاع و نامبردار عرب است. وی به گاه ظهور اسلام به پیغمبر ایمان آورد و در سلک صحابۀ وی درآمد و در جنگها شرکت جست و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار کرد. در جنگ احد با آنکه دوازده زخم سنان و شمشیر بر تن داشت پیغمبر را تنها نگذاشت. در آن روز شجاعانه می جنگید و مادرش همراه وی بود و زخمهایش را می بست. در جنگ یمامه نیز شرکت جست و رشادت ها نمود و در این جنگ زخم های بسیار خورد و دستش نیز قطع گشت و چون به مدینه بازگشت ابوبکر که منصب خلافت داشت به عیادت وی رفت. وی در سال 13 هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ص 1098). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 301 و الاصابه ج 4 ص 418 و 479 و قاموس الاعلام ج 6 شود
یک پر یا یک پاره از پشم افتاده. (از ناظم الاطباء). واحد نسیل است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به نسیل شود، انگبین. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). عسل چون گداخته شود و از موم جدا گردد. (از اقرب الموارد). (از المنجد). نسیل. (اقرب الموارد) ، پسر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ولد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، فتیله. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
یک پر یا یک پاره از پشم افتاده. (از ناظم الاطباء). واحد نسیل است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به نسیل شود، انگبین. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). عسل چون گداخته شود و از موم جدا گردد. (از اقرب الموارد). (از المنجد). نسیل. (اقرب الموارد) ، پسر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ولد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، فتیله. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
آنچه نقد نباشد و به زمانۀ بعید وعده ادای آن کرده باشند. (غیاث اللغات) (ازآنندراج). خلاف نقد. (السامی). پسادست. (لغات فرهنگستان). نسیه، بر وزن فدیه، که مقابل نقد باشد در اصل نسیئه است (به همزۀ آخر و بر وزن لطیفه) ولی در نظم و نثر فارسی نیز مطابق تلفظ معمول استعمال می شود. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز). خریدی که (ادای) پولش به هنگام دیگر گذاشته شود. (فرهنگ خطی). کالی. ادانه. (یادداشت مؤلف). خریدوفروش و دادوستدی که بهای آن را نقد ندهند و به مهلت و فرصت ادا کنند. پادست. پستادست. پسادست. (ناظم الاطباء) : و امروز اینجا همی نیارد هرگز عاجل نقدش دهد به نسیۀ آجل. ناصرخسرو. به نسیه مده نقد اگرچند نیز به خرما بود وعده و نقد خار. ناصرخسرو. پر کن قدح باده و بر دستم نه نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد. خیام. این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است. خیام. نسیه بر نام روزگار تو بس زآنکه نقد از خزانه می نرسد. خاقانی. به نقد امشب چو با هم سازگاریم نظر بر نسیۀ فردا چه داریم. نظامی. حساب نسیه های کژ میندیش چو زآن حلوای نقد آن مرد درویش. نظامی. تو مگر خود مردصوفی نیستی هست را از نسیه خیزد نیستی. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 1 بیت 134). ، وام، مهلت. فرصت. درنگی. (ناظم الاطباء). - به نسیه خریدن،: من نیز اسبی به دست آورده بودم و به نسیه بخریده و با یاران به هم افتادیم. (تاریخ بیهقی ص 641). - امثال: امروز نقد فردا نسیه. سرکۀ نقد به از حلوای نسیه. نسیه آخر به دعوا رسید. نقد را از نسیه خیزد نیستی
آنچه نقد نباشد و به زمانۀ بعید وعده ادای آن کرده باشند. (غیاث اللغات) (ازآنندراج). خلاف نقد. (السامی). پسادست. (لغات فرهنگستان). نسیه، بر وزن فدیه، که مقابل نقد باشد در اصل نسیئه است (به همزۀ آخر و بر وزن لطیفه) ولی در نظم و نثر فارسی نیز مطابق تلفظ معمول استعمال می شود. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز). خریدی که (ادای) پولش به هنگام دیگر گذاشته شود. (فرهنگ خطی). کالی. ادانه. (یادداشت مؤلف). خریدوفروش و دادوستدی که بهای آن را نقد ندهند و به مهلت و فرصت ادا کنند. پادست. پستادست. پسادست. (ناظم الاطباء) : و امروز اینجا همی نیارد هرگز عاجل نقدش دهد به نسیۀ آجل. ناصرخسرو. به نسیه مده نقد اگرچند نیز به خرما بود وعده و نقد خار. ناصرخسرو. پر کن قدح باده و بر دستم نه نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد. خیام. این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است. خیام. نسیه بر نام روزگار تو بس زآنکه نقد از خزانه می نرسد. خاقانی. به نقد امشب چو با هم سازگاریم نظر بر نسیۀ فردا چه داریم. نظامی. حساب نسیه های کژ میندیش چو زآن حلوای نقد آن مرد درویش. نظامی. تو مگر خود مردصوفی نیستی هست را از نسیه خیزد نیستی. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 1 بیت 134). ، وام، مهلت. فرصت. درنگی. (ناظم الاطباء). - به نسیه خریدن،: من نیز اسبی به دست آورده بودم و به نسیه بخریده و با یاران به هم افتادیم. (تاریخ بیهقی ص 641). - امثال: امروز نقد فردا نسیه. سرکۀ نقد به از حلوای نسیه. نسیه آخر به دعوا رسید. نقد را از نسیه خیزد نیستی
حوض نو کنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح) (ناظم الاطباء). اول ما یعمل من الحوض. (اقرب الموارد)، گویند هو بادی النشیئه، آنگاه که آب آن خشک شود و زمین آن پیدا گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، سنگ که در تک حوض اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگی که در کف حوض کارگذارند و خاکی که اطراف نصائب (سنگهای پیرامون حوض) باشد. (از اقرب الموارد)، خاک که گرد سنگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خرمای تر و تازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شاخ نازک خرمابن بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخۀ نازک و بلند خرمابن. (ناظم الاطباء)، آنچه راست برآمده باشد از هر گیاه و هنوز سطبر نگردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر گیاه راست آمده ای که هنوز سطبر نشده باشد. (ناظم الاطباء). نشاءه. (از المنجد)، گیاه نصی یا صلیان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، {{مصدر}} برخاستن بعد خفتن. (منتهی الارب). برخاستن پس از خفتن. (ناظم الاطباء). برخاستن باز خفتن. (آنندراج). ناشئه. (اقرب الموارد) (المنجد). قیام بعد از نوم. (از المنجد)
حوض نو کنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح) (ناظم الاطباء). اول ما یعمل من الحوض. (اقرب الموارد)، گویند هو بادی النشیئه، آنگاه که آب آن خشک شود و زمین آن پیدا گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، سنگ که در تک حوض اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگی که در کف حوض کارگذارند و خاکی که اطراف نصائب (سنگهای پیرامون حوض) باشد. (از اقرب الموارد)، خاک که گرد سنگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خرمای تر و تازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شاخ نازک خرمابن بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخۀ نازک و بلند خرمابن. (ناظم الاطباء)، آنچه راست برآمده باشد از هر گیاه و هنوز سطبر نگردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر گیاه راست آمده ای که هنوز سطبر نشده باشد. (ناظم الاطباء). نشاءه. (از المنجد)، گیاه نصی یا صلیان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، {{مَصدَر}} برخاستن بعد خفتن. (منتهی الارب). برخاستن پس از خفتن. (ناظم الاطباء). برخاستن بازِ خفتن. (آنندراج). ناشئه. (اقرب الموارد) (المنجد). قیام بعد از نوم. (از المنجد)