جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نسیله

نسیله

نسیله
یک پر یا یک پاره از پشم افتاده. (از ناظم الاطباء). واحد نسیل است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به نسیل شود، انگبین. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). عسل چون گداخته شود و از موم جدا گردد. (از اقرب الموارد). (از المنجد). نسیل. (اقرب الموارد) ، پسر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ولد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، فتیله. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

نسیله

نسیله
گله و رمۀ اسب و استر و خر. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از شعوری ج 2 ص 395). مصحف فسیله است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به فسیله شود
لغت نامه دهخدا

بسیله

بسیله
پس مانده، مزه، تلخی لاتینی تازی شده تلک گرکی از گیاهان لوبیا گرگی
فرهنگ لغت هوشیار

بسیله

بسیله
بسله، خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، مُلک
بسیله
فرهنگ فارسی عمید