- نسپاس (نَ)
ناسپاس. (از ناظم الاطباء). ناشکر. ناحقگزار. کافرنعمت. حق ناشناس:
بدین بخششت کرد باید بسند
مکن جانت نسپاس و دل را نژند.
فردوسی.
کافرنعمت و نسپاس گشت
کافرنعمت را شدت جزاست.
فرخی.
نبوم ناسپاس از او که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس.
ناصرخسرو
بدین بخششت کرد باید بسند
مکن جانت نسپاس و دل را نژند.
فردوسی.
کافرنعمت و نسپاس گشت
کافرنعمت را شدت جزاست.
فرخی.
نبوم ناسپاس از او که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس.
ناصرخسرو
