محمد بن احمد بن علی بن محمد، ملقب به نورالدین. منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیرهجلال الدین است. وی در نیمۀ اول قرن هفتم می زیست. ابتدا از ملازمان ولاه محلی شهر نسا (در خراسان) بود، و به سال 621 هجری قمری از طرف والی نسا به دربار سلطان جلال الدین آمد و در ری به خدمت وی رسید و اندکی بعدبه منصب کتابت انشای سلطان نایل گشت و تا آخر عمر سلطان جلال الدین (سال 628) با وی بود. پس از مرگ مخدوم و تحمل سالی بی سروسامانی، به سال 629 در میافارقین اقامت گزید و در همانجا به تصنیف کتاب نفثهالمصدوربه زبان فارسی در شرح مصائب زندگی خویش پرداخت و درسال 639 کتابی دیگر در سرگذشت سلطان جلال الدین به زبان عربی و به نام سیره جلال الدین منکبرنی پرداخت، که اکنون از معتبرترین منابع تاریخی اواخر عهد خوارزمشاهیان و دوران استیلای تاتار به شمار است. از اواخر عمر نسوی اطلاع روشنی در دست نیست. (از تاریخ مغول تألیف اقبال ص 481). و نیز رجوع به معجم المطبوعات ستون 1855 و شدّالازار چ قزوینی حاشیۀ ص 255 و 549 شود
محمد بن احمد بن علی بن محمد، ملقب به نورالدین. منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیرهجلال الدین است. وی در نیمۀ اول قرن هفتم می زیست. ابتدا از ملازمان ولاه محلی شهر نسا (در خراسان) بود، و به سال 621 هجری قمری از طرف والی نسا به دربار سلطان جلال الدین آمد و در ری به خدمت وی رسید و اندکی بعدبه منصب کتابت انشای سلطان نایل گشت و تا آخر عمر سلطان جلال الدین (سال 628) با وی بود. پس از مرگ مخدوم و تحمل سالی بی سروسامانی، به سال 629 در میافارقین اقامت گزید و در همانجا به تصنیف کتاب نفثهالمصدوربه زبان فارسی در شرح مصائب زندگی خویش پرداخت و درسال 639 کتابی دیگر در سرگذشت سلطان جلال الدین به زبان عربی و به نام سیره جلال الدین منکبرنی پرداخت، که اکنون از معتبرترین منابع تاریخی اواخر عهد خوارزمشاهیان و دوران استیلای تاتار به شمار است. از اواخر عمر نسوی اطلاع روشنی در دست نیست. (از تاریخ مغول تألیف اقبال ص 481). و نیز رجوع به معجم المطبوعات ستون 1855 و شدّالازار چ قزوینی حاشیۀ ص 255 و 549 شود
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر