کسی که از کاروکوشش به ستوه نیاید، خستگی ناپذیر، مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، برای مثال ایا خورشید سالاران گیتی / سوار رزم ساز و گرد نستوه (رودکی - ۵۲۹)
کسی که از کاروکوشش به ستوه نیاید، خستگی ناپذیر، مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، برای مِثال ایا خورشید سالاران گیتی / سوار رزم ساز و گرد نستوه (رودکی - ۵۲۹)
لغهً، خستگی ناپذیر. ناافتاده. ضد ستوه و بستوه. و اسم معنی (حاصل مصدر) آن نستوهی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). عاجزنشونده. (فرهنگ نظام). آنکه به ستوه نیاید. که درمانده و عاجز نشود. مقاوم. (یادداشت مؤلف). آنکه در کارها ستوه نگردد یعنی ملول و عاجز نشود: که کشت آن سیه پیل نستوه را که کند از زمین آهنین کوه را. دقیقی. ، ستیهنده در سخن و کارها. (از فرهنگ اسدی). جنگی. ستیزنده. (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آن بود که در جنگ روی نگرداند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). جنگاور. ستیهنده. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ناستوه. (انجمن آرا). بی باک. دلیر. جنگجو. بی هراس. کسی که از جنگ و بحث و مخاصمت نمودن عاجز نشود و به تنگ نیاید و روی نگرداند. (برهان قاطع). که از جنگ ستوه نشود و به تنگ نیاید و روی نگرداند. (آنندراج). آن که در جدال روی برنگرداند و کوشنده بود. (فرهنگ نظام از لغت فرس). پرروی که از بحث و مخاصمه روی گردان نشود. (ناظم الاطباء). آنکه از خصم روی نگرداند در سخن و در جدال و در خصومت. (از صحاح الفرس) : ابا خورشیدسالاران گیتی سوار رزم ساز و گرد نستوه. رودکی. بر آن سو که شاپور نستوه بود پراکنده شد هرچه انبوه بود. فردوسی. بدو گفت مردم که نستوه تر چنین گفت کآنکو بی اندوه تر. فردوسی. بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ. فردوسی. همانجا که مرز فرستوه بود دزی جای دزدان نستوه بود. اسدی. ، ستیهنده. ستیزه گر: نخواهم رفت و با یاران نخواهم مشورت کردن که نستوه از خرد هرگز نخواهد خواست دستوری. نزاری. ، بدفعل. (برهان قاطع) (جهانگیری). زشت. (برهان قاطع). درشت. گستاخ. بدکردار. زشت. (ناظم الاطباء)
لغهً، خستگی ناپذیر. ناافتاده. ضد ستوه و بستوه. و اسم معنی (حاصل مصدر) آن نستوهی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). عاجزنشونده. (فرهنگ نظام). آنکه به ستوه نیاید. که درمانده و عاجز نشود. مقاوم. (یادداشت مؤلف). آنکه در کارها ستوه نگردد یعنی ملول و عاجز نشود: که کشت آن سیه پیل نستوه را که کند از زمین آهنین کوه را. دقیقی. ، ستیهنده در سخن و کارها. (از فرهنگ اسدی). جنگی. ستیزنده. (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آن بود که در جنگ روی نگرداند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). جنگاور. ستیهنده. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ناستوه. (انجمن آرا). بی باک. دلیر. جنگجو. بی هراس. کسی که از جنگ و بحث و مخاصمت نمودن عاجز نشود و به تنگ نیاید و روی نگرداند. (برهان قاطع). که از جنگ ستوه نشود و به تنگ نیاید و روی نگرداند. (آنندراج). آن که در جدال روی برنگرداند و کوشنده بود. (فرهنگ نظام از لغت فرس). پرروی که از بحث و مخاصمه روی گردان نشود. (ناظم الاطباء). آنکه از خصم روی نگرداند در سخن و در جدال و در خصومت. (از صحاح الفرس) : ابا خورشیدسالاران گیتی سوار رزم ساز و گُردِ نستوه. رودکی. بر آن سو که شاپور نستوه بود پراکنده شد هرچه انبوه بود. فردوسی. بدو گفت مردم که نستوه تر چنین گفت کآنکو بی اندوه تر. فردوسی. بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ. فردوسی. همانجا که مرز فرستوه بود دزی جای دزدان نستوه بود. اسدی. ، ستیهنده. ستیزه گر: نخواهم رفت و با یاران نخواهم مشورت کردن که نستوه از خرد هرگز نخواهد خواست دستوری. نزاری. ، بدفعل. (برهان قاطع) (جهانگیری). زشت. (برهان قاطع). درشت. گستاخ. بدکردار. زشت. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 23هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 127تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات وتوتون و کتیرا و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 23هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 127تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات وتوتون و کتیرا و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام یکی از نجبای ایران در زمان خسروپرویز. (از فرهنگ ولف) : یکی بنده بد شاه را شادکام خردمند و بیدار و نستوه نام. فردوسی. چو بندوی خراد لشکرفروز چو نستوه لشکرکش نیوسوز. فردوسی
نام یکی از نجبای ایران در زمان خسروپرویز. (از فرهنگ ولف) : یکی بنده بد شاه را شادکام خردمند و بیدار و نستوه نام. فردوسی. چو بندوی خراد لشکرفروز چو نستوه لشکرکش نیوسوز. فردوسی
دهی است از دهستان قراتورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، در 9هزارگزی جنوب شرقی دیواندره و یک هزارگزی مشرق پل رود خانه قزل اوزان، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 500 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه قزل اوزان و چشمه، محصولش غلات و حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده به دو قسمت که از یکدیگر 5هزار گز فاصله دارند منقسم می شود، اولی را که 280 تن جمعیت دارد نسارۀ بزرگ یا نسارۀ بالا گویند و دیگری را نسارۀ کوچک یا نسارۀ پائین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان قراتورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، در 9هزارگزی جنوب شرقی دیواندره و یک هزارگزی مشرق پل رود خانه قزل اوزان، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 500 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه قزل اوزان و چشمه، محصولش غلات و حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده به دو قسمت که از یکدیگر 5هزار گز فاصله دارند منقسم می شود، اولی را که 280 تن جمعیت دارد نسارۀ بزرگ یا نسارۀ بالا گویند و دیگری را نسارۀ کوچک یا نسارۀ پائین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)