- نساج
- بافنده جامه، جامه باف
معنی نساج - جستجوی لغت در جدول جو
- نساج ((نَ سّ))
- جولاه، بافنده
- نساج
- بافنده، کسی چیزی را می بافد، بافت کار، جولاه، پای باف، حائک، تننده، باف کار، جولاهه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده بافکار جولایی شغل وعمل نساج نساجت (هنربافندگی)، مالیات نساجی یاخمس نساجی. مالیات بیست درصدی که درقدیم بدستگاههای دستی نساجی تعلق میگرفت
نساجت در فارسی بافندگی بافکاری ریسندگی و بافندگی
شغل وحرفه نساج بافندگی
جمع سنج، بافت ها تار و پودها جمع نسج بافتها
دوده که بر در و دیوار نشسته، نو رنگی اندودن به رنگی دیگر، چراغ
منسوج، بافته، بافته شده
نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
نسل و نژاد، آنچه از گله و رمه زاییده شود، بچه ای که از چهارپایان به وجود آید
نعجه ها، گوسفندها، ماده میش ها، جمع واژۀ نعجه
ناسک ها، عابدها، زاهدها، پارساها، جمع واژۀ ناسک
چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه، زنان
نباغ، هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
نسیج ها، منسوج ها، بافته ها، بافته شده ها، جمع واژۀ نسیج
ناسخ ها، نسخ کننده ها، باطل کننده ها، کسانی که از روی کتاب یا نوشته ای نسخه بردارند، جمع واژۀ ناسخ
بافنده، سخن آرا بافنده جامه نساج
بچه ای که از چهارپایان بوجود آید
تیز گوز، آوایسگ هریک ازدوزن یک شوهرنسبت بدیگری انباغ
موضعی که درآنجاآفتاب هرگز نتابدیاکم بتابدمحلی که روبشمال قرار دارد، خانه ای که درسایه کوه ازچوب و خاشاک سازند، سایه
جمع ناسخ، پاچنگران بنگرید به نسخه جمع ناسخ: ... وتحصیل آن جزبسالهای درازممکن نگرددالابمعاونت نساخ
مرد دانا به انساب، عالم به انساب، نسب شناس
پر لبریز
بافته شده
جمع نسج، بافت ها، جمع نسج
نسایج در فارسی، جمع نسیجه، : بافته ها
سروده، بنظم آمده
جمع نسیم، نرمباد ها بزانه ها روان ها
جمع ناسک، نیایشگران کرپان کنندگان جمع ناسک. نسایج (صفت واسم)، جمع نسیجه: هرنامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر راکارنامه ای
دستگاه بوجاری
جمع نعجه، گوسپندان ماده میش ها گاوهای دشتی جمع نعجه