عروق نزّف، رگهائی که خون از آنها روان نگردد. (ناظم الاطباء). غیرسائله. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). مفرد آن نازف است. (از اقرب الموارد). رجوع به نازف شود
عروق نُزَّف، رگهائی که خون از آنها روان نگردد. (ناظم الاطباء). غیرسائله. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). مفرد آن نازف است. (از اقرب الموارد). رجوع به نازف شود
برکشیدگی آب چاه. (منتهی الارب) (آنندراج). استخراج همگی آب چاه. (از اقرب الموارد). اسم است از نزف. (از معجم متن اللغه). رجوع به نزف شود، ضعفی که بر اثر روان شدن خون بسیار عارض شود. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس) (از معجم متن اللغه). و آن اسم است از نزف. (از معجم متن اللغه). و گفته اند نزف جراحتی است که خون انسان از آن جاری شود. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس)
برکشیدگی آب چاه. (منتهی الارب) (آنندراج). استخراج همگی آب چاه. (از اقرب الموارد). اسم است از نَزْف. (از معجم متن اللغه). رجوع به نَزْف شود، ضعفی که بر اثر روان شدن خون بسیار عارض شود. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس) (از معجم متن اللغه). و آن اسم است از نَزْف. (از معجم متن اللغه). و گفته اند نزف جراحتی است که خون انسان از آن جاری شود. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس)
سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی می ماند، کنایه از وسط و میان چیزی ناف ارض: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم ناف زمین: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم ناف زنی: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم، ناف زمین ناف عالم: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، برای مثال قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵ - ۸۷۶) ناف هفته: کنایه از روز سه شنبه، برای مثال از دگر روز هفته آن به بود / ناف هفته مگر سه شنبه بود (نظامی۴ - ۶۵۶)
سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی می ماند، کنایه از وسط و میان چیزی ناف ارض: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم ناف زمین: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم ناف زنی: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم، ناف زمین ناف عالم: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، برای مِثال قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵ - ۸۷۶) ناف هفته: کنایه از روز سه شنبه، برای مِثال از دگر روز هفته آن به بود / ناف هفته مگر سه شنبه بود (نظامی۴ - ۶۵۶)
کمی از آب و مانند آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اندکی از آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آب اندک. (مهذب الاسماء). ج، نزف
کمی از آب و مانند آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اندکی از آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آب اندک. (مهذب الاسماء). ج، نُزَف
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن