جدول جو
جدول جو

معنی نزع - جستجوی لغت در جدول جو

نزع
کندن چیزی از جایی، جان کندن، جان دادن
تصویری از نزع
تصویر نزع
فرهنگ فارسی عمید
نزع
(نُزْزَ)
غنم نزّع، گوسپندان گشن خواه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جمع واژۀ نازع، به معنی غریب. (از المنجد). رجوع به نازع شود
لغت نامه دهخدا
نزع
(نُ زُ)
جمع واژۀ نزوع. رجوع به نزوع شود
لغت نامه دهخدا
نزع
(غَ)
موی رفتگی هر دو جانب پیشانی. (منتهی الارب) (از آنندراج). برهنه گردیدن هر دو جانب پیشانی از موی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نزع
جان کندن، دم بازپسین
تصویری از نزع
تصویر نزع
فرهنگ لغت هوشیار
نزع
((نَ))
حالت جان کندن، احتضار
تصویری از نزع
تصویر نزع
فرهنگ فارسی معین
نزع
احتضار، جان کندن، جدایی، رحلت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منزع
تصویر منزع
جای کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزع
تصویر جزع
اظهار حزن و دلتنگی، بی تابی، ناله وزاری، ناشکیبایی، ناشکیبایی کردن، بی تابی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزل
تصویر نزل
بخشش، احسان، برکت، آنچه برای مهمان تهیه کنند، خوردنی و طعامی که پیش مهمان بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزد
تصویر نزد
پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی، در نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبع
تصویر نبع
بیرون آمدن آب از زمین، جوشیدن آب از چشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوع
تصویر نوع
صنف، شکل، صورت، در علم زیست شناسی گونه، در علم منطق کلی ای که بر افرادی که حقیقت یکسان دارند اطلاق می شود و اخص از جنس است
نوع بشر: انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فزع
تصویر فزع
ترس، بیم، هراس، ناله و زاری، فریاد
فزع اکبر: ترس و بیم روز قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزع
تصویر جزع
سنگی سیاه با خال های سفید، زرد و سرخ که در معدن عقیق پیدا می شود، مهرۀ یمانی، کنایه از چشم زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزف
تصویر نزف
کشیدن آب چاه تا خشک شود، در پزشکی گرفتن خون از بدن به وسیلۀ فصد یا حجامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزه
تصویر نزه
با صفا، خرم، پاک، پاکیزه، دور از بدی و کارهای ناشایسته، پاک دامن، بی آلایش
فرهنگ فارسی عمید
(مَ زَ)
کشیدنگاه. و منه لم یبق فی القوس منزع، یعنی کار به نهایت رسید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء) : از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصۀ امل متسعی بود... تا امروز... وصیت می کرده ام... (نفثهالمصدور چ یزدگردی صص 54-55)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَرْ رُءْ)
شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : رأیت فلاناً متنزعاً الی کذا، ای متسرعاً نازعاً الیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ زُ)
موهای گرداگرد سر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ زُ)
کوهی است میان مکه. (منتهی الارب). به یسار سرین (سرین اسم جایی است) . (تاج العروس) (لسان العرب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَزْ زَ)
ثمام منزع، گیاه برکنده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). برکنده و گویند ثمام منزع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ عَ)
به صیغۀ تثنیه، محل موی رفتگی از دو جانب پیشانی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). دو سوی پیشانی. (از منتهی الارب). تثنیۀ نزعه. رجوع به نزع و نزعه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
جمع واژۀ نزعه. رجوع به نزعه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
املس الرأس. (یادداشت مؤلف). زنی که هر دو جانب پیشانیش موی رفتگی دارد. (از اقرب الموارد). تأنیث انزع. رجوع به انزع و نزع شود، جبهه نزعاء، پیشانی فراخ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
مرد موی رفتۀ هر دو پیشانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنک موی از دو سوی پیشانی وی بشده باشد. (تاج المصادر بیهقی). آنکه موی ندارد بپیش سر. (مهذب الاسماء). مؤنث آن زعراء است نه نزعاء. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه موی دو جانب پیشانی او بشده است و تأنیث آن زعراء باشد بر غیر قیاس. (یادداشت مؤلف) ، جدا شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال انزال عنه. (ناظم الاطباء). واتر شدن و جدا شدن. (از تاج المصادر بیهقی نسخه خطی ورق 232 الف). جدا شدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نزعه. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به نزعه و نیز رجوع به معجم متن اللغه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنزع
تصویر تنزع
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منزع
تصویر منزع
کشیدنگاه بر کنده: گیاه کشیدنگاه (کمان) : (از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه امل متسعی بود... تا امروز وصیت می کرده ام) (نفثه المصدور. چا . 55- 54) (مقایسه شود با لم یبق فی القوس منزع یعنی کار بنهایت رسید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنزع
تصویر عنزع
بید گیاه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزع
تصویر بزع
نشتر زدن نیش زدن: دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوع
تصویر نوع
گونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفع
تصویر نفع
سود، بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزاع
تصویر نزاع
ستیز، کشمکش، درگیری
فرهنگ واژه فارسی سره