- نزع
- کندن چیزی از جایی، جان کندن، جان دادن
معنی نزع - جستجوی لغت در جدول جو
- نزع
- جان کندن، دم بازپسین
- نزع ((نَ))
- حالت جان کندن، احتضار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتافتن
بید گیاه مرغ
کشیدنگاه بر کنده: گیاه کشیدنگاه (کمان) : (از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه امل متسعی بود... تا امروز وصیت می کرده ام) (نفثه المصدور. چا . 55- 54) (مقایسه شود با لم یبق فی القوس منزع یعنی کار بنهایت رسید)
جای کشیدن
نشتر زدن نیش زدن: دندان
سود، بهره
ستیز، کشمکش، درگیری
گونه
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی
کشیدن آب چاه تا خشک شود، در پزشکی گرفتن خون از بدن به وسیلۀ فصد یا حجامت
سنگی سیاه با خال های سفید، زرد و سرخ که در معدن عقیق پیدا می شود، مهرۀ یمانی، کنایه از چشم زیبا
ترس، بیم، هراس، ناله و زاری، فریاد
فزع اکبر: ترس و بیم روز قیامت
فزع اکبر: ترس و بیم روز قیامت
صنف، شکل، صورت، در علم زیست شناسی گونه، در علم منطق کلی ای که بر افرادی که حقیقت یکسان دارند اطلاق می شود و اخص از جنس است
نوع بشر: انسان
نوع بشر: انسان
بیرون آمدن آب از زمین، جوشیدن آب از چشمه
پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی، در نظر
بخشش، احسان، برکت، آنچه برای مهمان تهیه کنند، خوردنی و طعامی که پیش مهمان بگذارند
اظهار حزن و دلتنگی، بی تابی، ناله وزاری، ناشکیبایی، ناشکیبایی کردن، بی تابی کردن
با صفا، خرم، پاک، پاکیزه، دور از بدی و کارهای ناشایسته، پاک دامن، بی آلایش
هراس، ترس، ناله و زاری
دیگ افزار داربوی، تخم پیاز
بیگانه، تیر انداز
خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه، خصومت و دشمنی، منازعه و گفتگو با هم
نازا، عقیم، سترون
جوشیدن آب
کنیز زاد، دور، میوه چیده، چاه نزدیک
تند خوی پرخاشجو
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
آرزومند گشتن، مشتاق شدن، کشیده شدن
برجستن
سختی گردیدن
جائی که اکثر در آنجا فرود آیند، زمین سختی که به اندک باران سیل از آن جاری میشود
لبالب شدن آبگیر لبالب شدن آوند، سبکی چستی خفت سبکی، شتاب چستی، جمع نزقات