جدول جو
جدول جو

معنی نزاهیه - جستجوی لغت در جدول جو

نزاهیه(غَ)
نزاهه. رجوع به نزاهه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزانیه
تصویر خزانیه
شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزاریه
تصویر نزاریه
فرقه ای از اسماعیلیه منسوب به نزار فرزند المستنصر بالله، هشتمین خلیفۀ فاطمی مصر، که قائل به امامت نزار پسر بزرگ مستنصر بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
ناهی، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
شکوفه ها، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفۀ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
(فَ رَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه، واقع در شش هزارگزی شمال میانه و شش هزارگزی شوسۀ تبریز به میانه. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و دارای 114 تن سکنه. از رود خانه محلی مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوب و بزرک است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غَزْ زا لی یَ)
زاویۀ شیخ نصر مقدسی در مسجد جامع اموی دمشق، که چون ابوحامد غزالی در آنجا بسیار می نشست بنام غزالیه معروف شد. (طبقات الشافعیه از غزالی نامه صص 143- 144). رجوع به زاویه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ وی یِ یِ بُ زُ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 54هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 3هزارگزی جنوب اتومبیل رو قرار دارد. دشت و گرم سیر است و سکنۀ آن 60 تن شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود کوپال تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خَ نی یَ)
شعرها که در صفت خزان گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ)
کوتاه درشت اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ازهار. جج زهره. گل ها. شکوفه ها. (منتهی الارب) (غیاث) : و الصلوه علی محمد الذی ازاهیر ریاض نبوته مونقه. (تتمۀ صوان الحکمه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام اسب زیاد بن هندابه (هندابه مادر زیاد است و پدر وی حارثه است)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
فرس ذات ازاهیق، اسب تیزقدم شتاب رو. (منتهی الارب) ، موذی از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ناپسند داشتن چیزی را. (از منتهی الارب). دوست نداشتن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کراهه. کره یا کره. مکرهه یا مکرهه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کراهیت. رجوع به مکرهه، کره و کراهه شود، دشوار شدن. (ترجمان جرجانی ص 81)
لغت نامه دهخدا
(نِ ری یَ)
نام فرقه ای از اسماعیلیان که به امامت المصطفی لدین اﷲ فاطمی معروف به نزار گرویدند. بعد از وفات المستنصر باﷲ فاطمی، میان دو فرزند او المصطفی لدین اﷲ مشهور به نزار و المستعلی باﷲ ابوالقاسم احمدکه هر دو مدعی جانشینی پدر بودند اختلاف افتاد و از اینجا متابعان فاطمیۀ مصر بر دو دستۀ نزاریان و مستعلیان منقسم گردیدند. آن دسته که طرفدار امامت نزارشدند اسماعیلیان عراق و شام و قومس و خراسان و لرستان بودند و آن دسته که به امامت المستعلی اعتقاد یافتند اسماعیلیان مصر و بلاد مغرب بودند، لیکن در همان حال عده ای از طرفداران امامت نزار در مصر بوده و قوتی داشته اند و همین قومند که به سال 524 هجری قمری ابوعلی منصور بن المستعلی را مغافصهً هلاک کردند. حسن صباح مؤسس فرقۀ صباحیۀ ایران یکی از پیروان فرقۀ نزاریه است. (از تاریخ ادبیات در ایران صفا ج 2 ص 168)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
مؤنث زاهی، شتر که گیاه حمض را چرا نکند. (اقرب الموارد). شترانی که شوره گیاه را چرا نکنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ ذَ)
نزیه گردیدن جای. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاک و پاکیزه گردیدن جای از فساد هوا و از مگسان ده. (ناظم الاطباء). نزه شدن جای. (از المنجد). نزاهیه. (منتهی الارب) ، دور ماندن جای از مردم و از آب و علف و آب خیز دریا. (ناظم الاطباء) ، دوری گزیدن از همه ناخوشی ها و ناپسندی ها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دوری از مکروه. (ازالمنجد). دوری از هر مکروه. (از اقرب الموارد) ، پرهیزکاری و دوری از بدی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاکی از عیب. (آنندراج). عفیف بودن. (از المنجد). دوری از بدی. (اقرب الموارد) ، اکتساب مال است بدون خاری و بی آنکه به دیگری ستم شود. (از تعریفات) (از اقرب الموارد) ، نزد بلغا عبارت است از آنکه شاعر یا نویسنده در هجو و نکوهش دیگران کلمات ناسزا و الفاظ زشت به کار نبرد، چنانکه نقل است از ابی عمرو بن العلاء پرسیدند که: نیکوترین هجا چیست ؟ گفت: آن است که آنچه درنکوهش کسی سروده باشی اگر برای دوشیزۀ پرده نشین بسرائی آن را زشت نشمارد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سباهیه
تصویر سباهیه
خودپسند خود خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاهه
تصویر نزاهه
نزاهت در فارسی پرهیزگاری، دور شدن از بدی، بی آکی، پاک سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
مونث ناهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاهیق
تصویر ازاهیق
اسپ تیزتگ اروند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
گلها، شکوفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهریه
تصویر زاهریه
خرامان راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجاریه
تصویر نجاریه
پیروان حسین بن محمد نجار از خرد گرایان (معتزله) ری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوعیه
تصویر نزوعیه
نزوعیه در فارسی خواهندگی مونث نزوعی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث نباتی. یاقوت (قوه) نباتیه قوه رویانیدن که درنبات حیوان و انسان موجوداست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراهیه
تصویر کراهیه
کراهیت در فارسی: بیزاری بد شمردن ناپسند دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاهیه
تصویر عتاهیه
کم خردی، گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاهیه
تصویر رفاهیه
فارسی گویان رفاهیت گویند که نادرست است) آسودگی آسایش بهزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناهیه
تصویر سناهیه
پرداخت های کاستی (کاست قسط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراهیه
تصویر جراهیه
ظاهر و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
نظامیه در فارسی مونث نظامی سپاهیگری، وابسته به خواجه نظام الملک نام آموزشگاه های او پیروان ابراهیم بن سیار نظام از خرد گرایان (معتزله) که نیکی را از سرنوشت و بدی را از خواست آدمی می دانست مونث نظامی: ... (امیر نظام) بار دیگر بسمت سرهنگی فوج گروس داخل خدمت نظامیه شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
جمع ازهار، گل ها، شکوفه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
((یَ))
مؤنث ناهی، جمع نواهی
فرهنگ فارسی معین