جدول جو
جدول جو

معنی نرگی - جستجوی لغت در جدول جو

نرگی
(نَ)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه، در 12هزارگزی جنوب شرقی سلوانا، در درۀ معتدل هوائی واقع است و 405 تن سکنه دارد. آبش از دره ناری، محصولش غلات و توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرگس
تصویر نرگس
(دخترانه)
گلی خوشبو و زینتی با گلبرگهای سفید و زرد (نامی یونانی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نرسی
تصویر نرسی
(پسرانه)
فرشته وحی در اوستا، نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رنگی
تصویر رنگی
آغشته به رنگ، رنگ آلود، آنچه به رنگ های مختلف باشد، رنگرز، صباغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
نرم بودن، کنایه از لطف و مهربانی، برای مثال اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید (سعدی - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرگس
تصویر نرگس
گلی سفید، کوچک و خوش بو با کاسه ای در وسط، برگ های سبز و دراز که پیاز آن کاشته می شود، نرجس، کنایه از چشم معشوق، برای مثال شب از نرگسش قطره چندی چکید / سحر دیده بر کرد و عالم بدید (سعدی۱ - ۹۴)
نرگس شهلا: گل نرگس بزرگ و به رنگ سفید با کاسه ای زرد در میان آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرگسی
تصویر نرگسی
خوراکی که از اسفناج، پیاز، تخم مرغ و روغن تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرگه
تصویر نرگه
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، محفل، جرگه، نرگ، جرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرگی
تصویر مرگی
موت، هلاکت، مردن، مرگ و میر
فرهنگ لغت هوشیار
گلی است سفید و کوچک و با بوی خوش که پیاز آن کاشته میشود و برگهای آن سبز و بلند میباشد و بعربی نرجس میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه زدن گروهی به جهت منع حیوانات شکاری ازخروج ازمحوطه ای معین تاشکارشاه یاامیران آسان باشدجرگه
فرهنگ لغت هوشیار
نرم بودن، یانرمی گوش. نرمه گوش، مهربانی لطف. یابه نرمی. بامهربانی: اگرنادان بوحشت سخت گوید خردمندش بنرمی دل بجوید. (گلستان. قر. 127)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نرگس، چشم. یا نرگسی رابستن وفسفسی رابازکردن، بخواب رفتن، چشمک، نوعی پارچه لطیف گرانبهانرگس، خورشی است که با تخم مرغ زده وپیازخردکرده درروغن سرخ کرده تهیه کنندوگاه درآن اسفناج ریزند، نوعی پلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگی
تصویر گرگی
درندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرگی
تصویر غرگی
فریفتگی، مغروری خودبینی تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرگی
تصویر ذرگی
ذره بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
((نَ))
ملایمت، بردباری
فرهنگ فارسی معین
((نَ گِ))
گیاهی است از رده تک لپه ای ها و گل هایش منفردند. تعداد گلبرگ هایش سه عدد و سفید رنگند و کاسبرگ هایش نیز سه عدد هستند که به رنگ گلبرگ ها می باشند، کنایه از چشم معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرگسی
تصویر نرگسی
یک قسم خوراکی که از اسفناج تفت داده و تخم مرغ درست کنند، نوعی پارچه گرانبها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرگی
تصویر غرگی
((غَ رِّ))
فریفتگی، تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرگی
تصویر غرگی
((غَ رَ))
فریفتگی، مغروری، خودبینی، تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگری
تصویر نگری
نظری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
اکناع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرگی
تصویر سرگی
خلوص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
Gentleness, Mushiness, Pulpiness, Silkiness, Slickness, Smoothness, Softness, Squishiness, Tenderness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
douceur, mollesse, pulposité, soyeux, moelleux, tendresse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نرگس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
suavidade, maciez, polpudez, sedosidade, ternura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
delikatność, miękkość, miąższowość, jedwabistość, gładkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
нежность , мягкость , мякоть , шелковистость , гладкость , гладкость , мягкость , нежность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
м'якість , м'якість , м’якість , шовковистість , гладкість , м'якість , м'якість , ніжність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
zachtheid, zijdezachtheid, gladheid, tederheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
Sanftheit, Weichheit, Saftigkeit, Seidigkeit, Glätte, Zärtlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
dulzura, blandura, pulposidad, sedosidad, suavidad, ternura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
dolcezza, morbidezza, polposità, setosità, lucentezza, tenerezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی