دهی است از دهستان اشترجان فلاورجان شهرستان اصفهان، در 11هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و 4هزارگزی شمال پل بابامحمود در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان اشترجان فلاورجان شهرستان اصفهان، در 11هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و 4هزارگزی شمال پل بابامحمود در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
گدایان شوخ چشم. (لغت فرس). گدایان ناهموار و درشت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گدایان. (شمس فخری). گدایان بی شرم شوخ. (صحاح الفرس). ج نرّه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : آن که این شعر نرگان گفته ست زیر سیصدهزار تن خفته ست. قریعالدهر (از لغت فرس). از جهان برداشت آئین سؤال کرد قارون خلق را تا نرگان. شمس فخری. رجوع به نره شود
گدایان شوخ چشم. (لغت فرس). گدایان ناهموار و درشت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گدایان. (شمس فخری). گدایان بی شرم شوخ. (صحاح الفرس). ج ِ نَرّه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : آن که این شعر نرگان گفته ست زیر سیصدهزار تن خفته ست. قریعالدهر (از لغت فرس). از جهان برداشت آئین سؤال کرد قارون خلق را تا نرگان. شمس فخری. رجوع به نره شود
بر وزن و معنی پرگار است که افزار دایره کشیدن باشد. (برهان). معرّب آن فرجار است: پای ازاین دایره بیرون ننهم یکسر موی گر سراپای چو پرگال کنندم بدو نیم. سلمان. ، سامان و جمعیت و اشیاء عالم. (برهان)
بر وزن و معنی پرگار است که افزار دایره کشیدن باشد. (برهان). معرّب آن فرجار است: پای ازاین دایره بیرون ننهم یکسر موی گر سراپای چو پرگال کنندم بدو نیم. سلمان. ، سامان و جمعیت و اشیاء عالم. (برهان)
آلتی هندسی برای کشیدن دایره و خطوط پرکار پرکاره پرکال پردال پرگر بردال پرکر فرجار دواره، شاغول، فلک کدار گیتی گردون جهان عالم، قضا و قدر سرنوشت، مکر و حیله تدبیر افسون، دایره حلقه طوق چنبر، اسباب سامان جمعیت، اشیای عالم، آشیانه. یا پرگار دوسر. بر اساس مثلث های متشابه اسبابی بنام پرگار دو سر ساخته اند. با آن میتوان پاره خط های کوچک معین را به قسمتهای مساوی بخش نمود. یا از پرگار افتادن، از سامان افتادن از نظم افتادن، یا پرگار (کسی) کژ بودن، بختذ او بد و باژگونه بودن، یا پرگار چرخ. پرگار فلک. دور فلک، منطقه فلک. یا تنگ شدن پرگار کسی. بدبخت شدن او. یا مثل پرگار. نهایت آراسته و نیک
آلتی هندسی برای کشیدن دایره و خطوط پرکار پرکاره پرکال پردال پرگر بردال پرکر فرجار دواره، شاغول، فلک کدار گیتی گردون جهان عالم، قضا و قدر سرنوشت، مکر و حیله تدبیر افسون، دایره حلقه طوق چنبر، اسباب سامان جمعیت، اشیای عالم، آشیانه. یا پرگار دوسر. بر اساس مثلث های متشابه اسبابی بنام پرگار دو سر ساخته اند. با آن میتوان پاره خط های کوچک معین را به قسمتهای مساوی بخش نمود. یا از پرگار افتادن، از سامان افتادن از نظم افتادن، یا پرگار (کسی) کژ بودن، بختذ او بد و باژگونه بودن، یا پرگار چرخ. پرگار فلک. دور فلک، منطقه فلک. یا تنگ شدن پرگار کسی. بدبخت شدن او. یا مثل پرگار. نهایت آراسته و نیک