جدول جو
جدول جو

معنی نذرکننده - جستجوی لغت در جدول جو

نذرکننده
نذريٌّ
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به عربی
نذرکننده
Dedicator
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نذرکننده
dédicateur
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نذرکننده
ผู้อุทิศ
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به تایلندی
نذرکننده
ofiarujący
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به لهستانی
نذرکننده
посвящающий
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به روسی
نذرکننده
посвячуючий
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نذرکننده
wijder
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به هلندی
نذرکننده
Widmender
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به آلمانی
نذرکننده
dedicador
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نذرکننده
نذر کرنے والا
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به اردو
نذرکننده
מקדיש
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به عبری
نذرکننده
dedicatore
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نذرکننده
献身者
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نذرکننده
奉献者
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به چینی
نذرکننده
mtoaji wa kujitolea
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نذرکننده
dedicador
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نذرکننده
adayan kişi
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نذرکننده
pendidikasi
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نذرکننده
উৎসর্গকারী
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به بنگالی
نذرکننده
समर्पक
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به هندی
نذرکننده
헌신자
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذراننده
تصویر گذراننده
عبور دهنده، کسی که کاری یا امری را بگذراند و به پایان برساند
فرهنگ فارسی عمید
(دُ مَ کُ)
نازنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ)
که دور کند. که براند. آنکه کسی یا چیزی را دور سازد. (یادداشت مؤلف). لاعن. (از منتهی الارب) : رجل مذب، مرد بسیار دورکننده از حریم خود. (منتهی الارب). رجوع به دور کردن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ نَ / نِ)
شکرگزار. سپاسگزار. شکرگوی. که سپاس و ثنا بجای آرد. (از یادداشت مؤلف) : شکرکننده را نعمت دهید ونعمت دهنده را شکر گویید. (از امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
آنکه خبری را رساند، خبربر. منهی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفرکننده
تصویر سفرکننده
راهی
فرهنگ لغت هوشیار