- نذاله(غَ ثَ)
فرومایه گردیدن. کمینه گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خسیس شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نذوله. (منتهی الارب). پست شدن. نذالت، فرومایه بودن در دین یا تبار. (از المنجد)
معنی نذاله - جستجوی لغت در جدول جو
- نذاله
فرومایه گردیدن، پست شدن، نذالت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی ادب، جاهل، ضایعات مصالح ساختمانی، کالای نامرغوب، آنچه پس از الک کردن در غربال باقی می ماند
گلولۀ خمیر، تکه ای از خمیر آرد گندم که گلوله کنند و به شتر بدهند، لقمه و توشه و مقداری از خوراک که برای کسی کنار بگذارند
نهال، شاخۀ درخت یا چوبی که صیادان به صورت مترسک برای راندن شکار به سوی دام یا شکارگاه درست می کردند، شکار
ابزاری مدرج به شکل نیم دایره که برای اندازه گیری زاویه به کار برده می شود
(نِ لَ)
لغت نامه دهخدا
سفر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (المنجد) ، ضیافت. (از اقرب الموارد). گویند: کنا فی نزاله فلان، أی فی ضیافته. (اقرب الموارد) ، گویند: فلان من نزاله سوء، هرگاه که پدر او لئیم بود. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). که تبار او پست باشد
(نِ رَ)
لغت نامه دهخدا
ترس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیم. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، انذار. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به انذار شود
(وَ / وِ لَ)
لغت نامه دهخدا
پاره ای گوشت که قصاب پیش از تقسیم جزور جدا کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). در اقرب الموارد فقط به فتح واو آمده است
(مُ لَ)
لغت نامه دهخدا
داه و کنیز خرامان بناز، در حالی که او را خوار گیرند، و از آن است این مثل: اخیل من مذاله لانهاتهان و هی تبختر. (منتهی الارب) ، درع مذاله، زره درازدامان. ذائله. ذائل. (از متن اللغه)
(رُ لَ)
لغت نامه دهخدا
رذال. آن که بهتر و جیّد آن را گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). ردی. مقابل خیاره. (یادداشت مؤلف). آنچه جیّد آنرا گرفته باشند و تباه و ناسرۀ آن مانده باشد و رذالۀ هر چیزی بدترین آن است. ج، رذالات. (از اقرب الموارد). ثفل چیزی که خلاصۀ آن از او کشیده باشند. (آنندراج) ، مجازاً به معنی ناکس و فرومایه. (از آنندراج) : بلی رذالۀ لوم و فضالۀشوم که در کرمان بازمانده اند تا به رعیتی پادشاه و صحرانشینی قانع بودند. (المضاف الی بدایع الازمان)
فرومایه گردیدن کمینه شدن، فرومایگی پستی: به نذالت این مقام رضاندهی
پارسی تازی گشته نواله خوراک مهمان لقمه خوراکی برای گذاشتن در دهان: از دست تو خوش نایدم نواله زیرا که نواله ت پر استخوان است. (ناصرخسرو. 71)، مقداری خوراک که بکسی اختصاص دهند، آرد مخصوص تمیز کرده گلوله ساخته که به شتر دهند، گلوله خمیر
نقاله در فارسی فرغون چرخ دستی، نیمپر ابزاری است چون نیم پر هون (دایره) برای اندازه گیری و هم چنین کشیدن گوشه ها مونث نقال، مبالغه نقال، صفحه ایست بشکل نیم دایره که برای اندازه گیری وترسیم زوایا بکاربرده میشود. دور صفحه مذکور به 180 درجه و هر درجه را نیز غالبا بنصف درجه تقسیم کرده اند
((نِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
شاخه درخت یا چوبی که شکارچی برای راندن شکار به سوی دام از آن استفاده می کند، شکار، صید
((نُ لِ))
فرهنگ فارسی معین
هرآنچه که بعد از الک کردن در الک باقی می ماند، هر چیز بیهوده و به درد نخور، بدجنس، ناتو، حقه باز
((نَ قّ لِ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری است درجه دار به شکل نیم دایره که برای اندازه گیری و ترسیم زوایا به کار برده می شود
